#دردسر_پارت_17



همینطور که داشتم زار میزدم رویا و نگار سعی داشتن ارومم کنن...

دوباره همه صحنه های اون شب لعنتی امد تو ذهنم

صداها...

وحشتام...

جیغام....

التماسام....



صدای رویا و نگار رو شنیدم که داشتن تلاش میکردن منو اروم کنن

ولی من نمیخواستم هیچی بشنوم هیچی...

پلکام سنگین شد

دیگه هیچی نفهمیدم..

پلکامو باز کردم

چشمام تار میدید چند بار پلک زدم

بهتر شد


romangram.com | @romangram_com