#دردسر_پارت_16

نگار با خونسردی ذاتیش گفت:

-پولت تموم شده ؟

دمپاییمو پرت کردم سمتش

-لال بمون تو

باران چشماشو پاک کردو با صدای گرفته و خش دارو که اصلا فکر نمیکردم واسه اون باشه گفت

-دیدمش .....رویا دیدمش ....

با تعجب گفتم :

-کیو دیدی?

گریه هاش بلند تر شدو گفت

-صـدرا

دستام شل شد ...

این غیر ممکنه ..

نباید این اتفاق میوفتاد ....



(باران)


romangram.com | @romangram_com