#دردسر_پارت_153

خنده کنان باهم به سمت ویلا حرکت میکردیم که در اخر صدای خسروی بلند شد

خسروی-خدایا به همه بچه دادی به ما خرچه

با صدای بلند زدم زیر خنده

مثل بچه ها غر غر میکرد..



《نگار》

هروقت از کنارم رد میشد با دیدن شلوارش دیروز برام یاد اوری میشد و از خنده پخش میشدم

همینجور که ریز ریز میخندیدم یهو صداش باعث شد میخ بشینم .

-خانومه خاکی گچ دیوار خیلی خنده دار شده؟

نگاهش کردم و گفتم:

-نه اخه رنگش منو یاد شلوارتون میندازه.

چشماشو تو حدقه اش چرخوند و بی حوصله گفت :

-کاش جای اینکه با یه دختر بچه پشت میز خاله بازی میکردم و چای میخوردم الان میشد تو حمومم ناخونای پامو میگرفتم ..

-اخه پای فیل هم ناخون گرفتن داره؟

چپ چپ نگاهم کرد و گفت :


romangram.com | @romangram_com