#دردسر_پارت_113
(نگار)
بهترین موقعیت رو برام رقم زد .
با این جمله
(خانومه خاکی اگه مشکلی نیست یه لیوان اب از اشپزخونه بیارید )
منم با کمال میل قبول کردم .
-حتما اقای فاتحی ..
چشماش از تعجب اندازه قابلمه شد به زور خندمو نگه داشتمو از اتاق زدم بیرون
شکر رو خالی کردم تو لیوان اب وتند تند هم زدمش .
زود یه دستمال در اوردم و لب رژلبی ام رو باهاش تمیز کردم و دوباره سرجاش گذاشتم و رژ زدم
لیوانو برداشتم و با لبخند خبیثی رفتم سمت اتاقش
گرفتم جلوش و گفتم
-بفرمایید .نوش جان
تا خواست اب رو از دستم بگیره .لیوانو برگردوندم رو لباسش .
-اوه متاسفم اقای فاتحی .بزار الان تمیزش میکنم
romangram.com | @romangram_com