#درنده_ولارینال_پارت_99
ملیساندرا که تا آن لحظه همچنان به دشت سفید پایین صخره خیره مانده بود سرگرداند و با حالت گیج و منگی گفت :
- بله ؟
بریان خندید :
- هیچی .
ملیساندرا به سمت آنها آمد و آیدن را مخاطب قرار داد :
- وقتی همه چیز تموم شد ... وقتی تو تخت رو تصرف کردی .. وقتی زمستون تموم شد ... وقتی ولارینال دوباره آروم گرفت ... بهم اجازه می دی برای دیدن دنیای آدم ها از این مرز رد بشم ؟
آیدن که جا خورده بود ، پاسخ داد :
- اونجا هیچ چیزی برای تو نیست ملیساندرا .
- تجربه کردنش ضرر نداره .
آیدن به چشمان مشتاق ملیساندرا زل زد . خواست چیزی بگوید اما روهان پیش دستی کرد :
- قبلش باید با من هماهنگ کنی ملیسا . چون بدون من این مرز غیر قابل عبوره .
ملیساندرا پشت پلک نازک کرد :
- یه مرز دیگه پیدا می کنم .
بریان دخالت کرد :
- این آخرین وتنها مرزه ... کریشنا چهارتای دیگه رو بسته بوده ... و تا جایی که یادمه هیچ راهی برای باز کردنش نیست .
romangram.com | @romangram_com