#درنده_ولارینال_پارت_102
بریان چاقوی کوچکش را کنار رگ اصلی ران آیدن گرفت و پاسخ داد :
- و جایی که مهارت به قدرت غلبه می کنه . تسلیم ؟
آیدن شمشیرش را پایین آورد :
- تسلیم .
لبخند روی لبان هر دو نشست و بی مقدمه یکدیگر را در آغوش کشیدند . "
آیدن فکر می کرد این تصاویر تمام شده است اما هجوم این خاطرات گویی تحت اراده هیچ کدامشان نبود ، نه بریان و نه آیدن . بریان بازوی آیدن را به شدت می فشرد و می گفت :
- تمومش کن آیدن . ادامه نده .
اما توقفش به اختیار آیدن نبود :
"
باز هم بریان ایستاده بود پایین آبشاری بلند ، به همراه دختری چشم آبی که موهای خاکستری و کوتاهش اش در باد شدید رها بود و تاب می خورد . دختری که با شمشیر باریک و بلندش با مهارتی شگفت با بریان نبرد شمشیر می کرد . دختری در پوشش مردان جوان مبارز . قلب آیدن در قفسه سینه اش سرد شد .
کریشنا روی یک پایش چرخید و حمله بریان را پس زد . بریان امان نداد ، حمله بعدی را بلافاصله انجام داد . کریشنا سرش را دزدید و با آرنجش به سینه بریان کوبید . بریان روی سنگ لغزید و درون آب افتاد . کریشنا خنده ای بلند و دوست داشتنی سر داد . بریان سر از آب بیرون آورد و گفت :
- این عالیه کریشنا .
کریشنا مشکی را از روی زمین برداشت و خون نقره فام تک شاخ را سر کشید . چند جرعه نوشید و به درون آب پرید . بریان با اخم گفت :
- اینکارو نکن ... حداقل در حضور من .
کریشنا ابرویی تاب داد و به قعر آب رفت . بریان اندکی منتظر ماند اما اثری از کریشنا نبود . با نگرانی سر به زیر آب برد اما کریشنا را نمی دید . با نگرانی چشم گرداند کریشنا زیر آب چشمکی به او زد . بریان بدون هشدار او روی دستانش گرفت و بالای آب آورد و با عصبانیت گفت :
- از اینکه عصبانیم کنی لذت می بری ؟
romangram.com | @romangram_com