#در_تعقیب_شیطان_پارت_185

- چی؟ یعنی الان تو تهرانیم؟

- آره.

از اینکه به شهرم برگشته بودم قلبم شروع به تپیدن کرده بود آره راست می گفت. اینجا تهران بود شهر شلوغ خودم. با تموم سر و صدای های ماشین ها و با همه ی ترافیک هاش چقدردلم براش تنگ شده بود.

- وقت تجدید خاطره نداریم باید بریم تو اون خونه و دخلشون رو بیاریم.

- دخلشون؟ یعنی چند نفرن؟- با توجه به انرژی جمع شده آره.

به طرف خونه ی ویلایی حرکت کردیم. با رسیدن به حیاط ویلا نفسم حبس شد.

پاتریک: چی شده چرا ایستادی؟

- این... این خونه...

- اینجا رو می شناسی؟

- آره اینجا خونه ی سهیله. یادمه قبل اینکه ازتموم این مسایل خبر دار بشم یه بار با دوستم شادی اومدیم اینجا مهمونی و توی مهمونی سهیل قصد داشت یه موجود شیطانی رو احظار کنه. نمی دونم قصدش چی بود.

- جدی میگی؟ یعنی اینجا خونه ی سهیله؟

- آره مگه میشناسیش؟

romangram.com | @romangram_com