#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_30
مگه داریم مکالمه به همین کوتاهی . به کی بود من جواب نمیده ولی با نهایت ادب جواب بابا رو میده " یه خانمی بود با داداش کار داشت "
چی یه خانم؟ اونم با داداش ؟ از این تماسا نداشتیم
مامان تو آشپزخونه داره چیکار میکنه نمیدونم ولی هر چند ثانیه یه بار در یکی از کابینت ها باز و بسته میشه . با یه نگاه کلی حدس میزنم همه چی تموم باشه ولی تا دهن باز میکنم مامان لیست کارای موندش رو یه بند تبصره میکنه
- مامان من چی بپوشم
آنی برمیگرده چشم تیز میکنه برام
- خدا وکیلی حرفش رو بزنی یه کتک حسابی میزارم به حسابت
- خوب ندارم
- ندارمو کوفت ماه تا ماه اون داداشای بیچاره رو تو این پاساژا هفت دور طواف میدی باز میگه ندارم ، برو برو بیرون اعصاب منم نریز بهم
- میرم ولی مامان گفتم لباس ندارما ، خود دانی . میگم مامان شما هم دیگه بیا بیرون رو گاز دیگه جا نیست ، برای قوم تاتار غذا پختی ؟ این همه غذا رو میز جا میشه ؟
- بابات و آرشام زحمتش رو میکشن مبل های تکی رو میزارن کنار میز . دلارام مادر به نظرت چیزی کم نیست ؟
romangram.com | @romangram_com