#در_انتظار_چیست_پارت_82
فرشته میان کلمش دوید:
- هیچ... اما خداوند مدبّر است، حتماً چیزی میداند که من و یا تو نمیدانیم. آنان گناهی ندارند؛ اما سرنوشتشان اینگونه است. مطمئناً روزی پاداش صبرشان را میگیرند؛ اما تا آن موقع این وضعیت برای بیدارکردن آدمیان واجب به حساب میآید.
نگار نفس عمیقی کشید و چشمهایش را بست. کمی قانع شده بود؛ اما هنوز نمیتوانست تصاویر انسانهای دردمند را که در ذهنش ردیف شده بودند، کنار بزند؛ کشمکشی درونش رخ داده بود که او را به جنون میرساند. انگار تصویر تمام جنگها را در ذهن خود میدید؛ خمپارهها و انفجارها، کودکان بیگناهی که با گلوله کشته شدهاند؛ فوارهی خون از زنی تنها که در هیاهوی جنگ کشته شده است، تصویر کودکی که با لباسهای کهنه و خاکگرفتهاش گوشهی خیابان جان داده و آدمها بیتفاوت از کنارش رد میشوند.
دستش را در هوا تکان داد و به سویش گرفت که به یکباره از آن حالت به بیرون آمد و پلکهایش با شوک باز شدند. فرشته به سویش رفت و دستش را به زیر چانهی نگار گذاشت و با لحن ملایم و آرامشبخشی گفت:
- بیرون بیا نگار. میدانم که در حال زجرکشیدن هستی؛ اما تمام میشود این روزهای سخت، تمام میشود این همه ظلم.
- کِی؟
دست فرشته از چانهی نگار به روی گونهاش لغزید، چشمهایش را بست و تصاویر را به او منتقل ساخت. پلکهای نگار خود به خود بسته شدند و تصاویر به ذهنش هجوم آوردند. نور عظیمی را دید که از آسمان شروع میشود و به زمین میرسد، ناگهان بانگ مهیبی را شنید که وجودش را به لرزه انداخت؛ پلکهایش با شدت به هم فشرده شدند و کنترلش را از دست داد و به زمین افتاد.
نفسنفسزنان با حالتی پریشان و دردمند به چمنهای سبزرنگ و کوتاه خیره بود. فرشته به روی زمین نشست و دستش را به روی شانهی او گذاشت. نگاه پریشان نگار متوجهی او شد. قفسهی سینهاش با شدت بالا و پایین میشد و هراسزده به فرشته خیره بود. میان نفسهای نامنظم و تندش، زمزمهوار زیر لب خطاب به فرشته گفت:
- اسمش.... اسمش... شنیدم...
چشمهای فرشته بسته شدند و به آرامی گفت:
- نام منجی را شنیدی فرزند آدم! آن روز همهچیز درست میشود.
لحظهای پلکهای نگار بسته شدند، نفسهای عمیق میکشید و سعی میکرد که آرام باشد. دستش را به زمین گرفت و ایستاد. همزمان با او فرشته نیز ایستاد. وقتی پلکهای نگار باز شد، وجودش آرام گرفت؛ زیر لب چیزهایی را زمزمه میکرد که از فرشته مخفی نمیماند. لبخند مهربانی به لبهای فرشته نشست و با همان لحن خاصش گفت:
romangram.com | @romangram_com