#دالیت_پارت_36
-خداحافظ
فروزان-نگار چندقته حال خرابه..چيزي شده؟!
هستي-تازه فهميدي؟!
فروزان-خواستم بپرسم ولي يادم ميرفت چيشده مامانت خوبه؟
-الحمد...
فروزان-رنگ و روت خيلي پريده ست و لاغر شدي؟رژيم گرفتي؟
هستي با حرص گفت:
-خاک..خاک..خاک بر سرت فروزان
فروزان جاخورده گفت:
-چرا؟!؟!
هستي-به نظرت اين لاغري بخاطر رژيمه؟!
فروزان-نه فکر کردم شايد...
هستي-تو اصلا فکر هم ميکني؟!خداحافظ
فروزان-عه،خب چيشده؟!!
هستي-بيوه شده از غصه اينطوري شده!!
هستي-بيوه شده از غصه اينطوري شده خداحافظ
دست منو گرفت و کشيد و گفتم:
-چرا بهش گفتي؟!
-اون که از ماجرا خبر نداره خنگولي خانوم،واسه من کلاس ميذاره ميان دنبالم!حالا هرکي ندونه ميگن کي داره مياد با چي هم داره مياد دنبال خانووم!؟
-هستي؟ميشه بريم بهشت زهرا(س)؟
-سر خاک بابات؟!«يکم نگاهم کرد»باشه بريم عزيزم...
به مامان زنگ زدم گفتم کيريک بهشت زهرا و ديرتر ميريم خونه...توي راه هستي گفت:
-واسه سفره اونا هم دعوتند؟!
romangram.com | @romangram_com