#چشمان_سرد_پارت_188
همینطورکه داشتم به چشاش نگاه میکردم ناخودآگاه نگاهم کشیده شدطرف لباش که انگاربهش زنگ خطرداده باشن سرش روکنارکشیدوانداخت پایین
من هم که تازه فهمیدم داشتم چکارمیکردم نفسم روبیرون دادم ودستی توی موهام کشیدم وبرای اینکه جوروعوض کنم گفتم
-اه!قهوه هامون روفراموش کردیم سردنشده باشه خیلیه
بعدهم به سمت قهوه هارفتم
اون هم سرش روبلندکردوبالبخندگفت
-سردش دیگه نمیچسبه!
برگشتم بهش نگاه کردم وگفتم
-خوب دوباره میرم میگیرم
بااین حرف من فوراترس توی نگاهش نشست وگفت
-نه نمیخوام!همینجابمون
لبخندی به روش زدم وقهوه روگرفتم بالاوگفتم
-هنوزگرمه!میشه خوردشون
اون هم سری تکون دادرفتم جلوقهوه رودادم دستش
بعدهم جعبه کیک روبازکردم که باذوق گفت
-آخ جون!من عاشق هرچی ام که ازشکلات باشه
-حدس میزدم دوست داشته باشی
-آره!خیلی دوست دارنم!من عاشق شکلاتم
بعدهم چنگالش روزدتوی کیک ویه تکه برداشت داشتم همینجوربهش نگاه میکردم که دیدم تکه ی دیگه ای رو باچنگال جداکردوگرفت طرف من باتعجب بهش نگاه کردم که گفت
-بخوردیگه!
همین جورنگاش میکردم که دوباره گفت
-خوابت برده!دستم خسته شد
ازحرکتش خوشم اومد.لبخندی زدم ودهنم روبازکردم که اون هم چنگال روتوی دهنم برد.خوشمزه ترین تکه کیکی بودکه تاحالاخورده بودم .کیکی که ازدست طنینم خورده بودم
اون هم لبخندی زدوباهمون چنگال یه تکه دیگه کیک جداکردوتوی دهن خودش گذاشت
دیگه چشام بیشترازاین بازنمیشد
-چیه؟چرااینجوری میکنی؟من اصلابددل نیستم
من هم لبخندی زدم بااین که اون حرفی روکه دوست داشتم بشنوم نشنیده بودم امابازم خوشحال بود
چنگال دیگه ای برداشتم وباهم کیک روخوردیم کیک خوشمزه ای بودامامزه بقیه تکه هابه خوشمزگی اولی نبود.اون عالی بود
بعدازخوردن قهوه وکیک هم یه ساعت دیگه پیش طنین موندم وباهم حرف زدیم که خانواده اش اومدن
دیگه وقت رفتن بودگرچه خیلی وفت بودکه ایناپیشش بودم امااصلادلم نمیخواست برم
به زورازش خداحافظی کردم وبلندشدم که بیام
romangram.com | @romangram_com