#چشمان_سرد_پارت_163


ازتمام کسایی هم که دستگیرکرده بودیم چیزی بدست نیاورده بودیم مثل اینکه رئیسشون روفقط ازقیافه حبیب اون رومیشناخته همه فقط یه اسم رومیگفتن

-سام

هممون درگیربودیم البته بقیه به جزمن وشایدآرادقطع امیدکرده بودن هنوزروم نشده بودکه سری به خانواده طنین بزنم اماحسام ومامان میگفتن که حالشون اصلاتعریفی نداره

همین طورداشتیم باآرادشواهدروبررسی میکردیم که اول صدای تلفن من وبعدهم تلفن آرادبلندشد

مثل اینکه پیام اومده بودبه سرعت رفتیم طرف گوشی هامون وبعدهردومون باهم سرمون روبالاکردیم وگفتیم

-پیداشد

دیگه ازخوشحالی نمیدونستم چکارکنم دویدم طرف آرادوب*غ*لش کردم وهمون جورپشت سرهم میگفتم

-آراد!طنین پیداشد.طنینم پیداشد.اون برامون آدرس فرستاده.اون کسی روکه دزدیدتش رو

یه دفعه باحرفی که میخواستم بزنم به شک افتادم.برگشتم وبه گوشی توی دستم نگاه کردم

خدای من باورم نمیشداینکه؟چطوری؟

به ارادنگاه کردم اون هم مثل من شوکه شده بود

....

طنین





دیگه چشمام بازنمیشدازبس کتک خورده بودم نایی نداشتم

هنوزهم باورم نمیشدکه رئیس احسنی سام باشه

همون اولش که دیدمش باخنده روبه من گفت

-چیه؟فکرنمیکردی که پسرعموی حسام رئیس این تشکیلات بزرگ باشه؟

به هرحال اگه اونطرفش پلیس شداینطرف هم بایدخلاف کارمیشد

بعدهم بلندزدزیرخنده .بهش که حمله کردم بایه لگدکوبیدتوی قفسه سینه ام

وپرتم کردکه دادزدم

-چی ازجونم میخوای عوضی؟من چه بدردتومیخورم

-ازتو؟هیچی!امامیخوام انتقام بگیرم

-انتقام؟

-آره هنوزجشن حسام روکه یادت نرفته هم انتقام اون روزهم انتقام ازدست دادن محموله ام روتوی عوضی باعث همه ایناشدی

بعدهم به شدشروع به کتک زدنم کرد

تمام بدنم دردمیکنه فکرکنم یه ده روزی هست که اینجام وهرروزفقط اون عوضی میادوکتکم میزنه

داشتم روی زمین مینالیدم کهدوباره صدای درکه بالگدبازشداومد


romangram.com | @romangram_com