#چشمان_سرد_پارت_16
مامان که تازه گریه اش متوقف شده بودبااین حرف من آه سوزناکی کشیدودوباره اشکاش جاری شدباباهم سرش روانداخت پایین
فقط حسام گفت خداروشکرکه سالمه!
-مامان مامان!من اومدم!
به سمت آشپزخونه رفتم مامان رودیدم که داره اشکاش روپاک میکنه
مطمئن بودم بازهم به خاطرطنین گریه کرده!
سه روزبودکه گذشته بوداماطنین اصلاتماسی بامانگرفته بودتماسای ماروهم یاجواب نمیدادیاریجکت میکرد!
-مامانم بازکه توداری گریه میکنی!باورکن طنین حالش خوبه!دیروززنگ زدم ازبهنازسراغش روگرفتم!
-میدونم عزیزم!اماازاین که اینقدردرحقش ظلم شده ناراحتم!من مثلامادرم امامتوجه ناراحت جگرگوشه ام نشدم!
دوباره شروع به گریه کرد!سری تکون دادم وازآشپزخونه اومدم بیرون!هی!
ظهرباباکه اومدناهارخوردیم!مامان مشغول ذکرگفتن شدباباهم روزنامه خوندن!
منم که حوصلم سررفته بودرفتم سراغ تلویزیون!ازاون روزهمه یه جورایی توخودشون رفته بودن!داشتم شبکه هاروبالاپایین میکردم که یادشبکه ارتش افتادم رمزش روواردکردم وورودروزدم! برنامه ای توجه ام روجلب کرددرموردارتش بود!داشتن یه چیزایی درموردارتش سایبری میگفتن
یه دفعه یادطنین افتادم اون هم آی تی میخونداگه الان پلیس نبودحتماآدم موفقی تواین زمینه میشدهمینطورکه توفکربودم باباگفت
- طرلان صداش روبلندکن!
انگارباباهم یادطنین افتاده بودصدای تلویزیون روبلندکردم که یکی ازفرماندهان ارتش داشت صحبت میکرد
-امروزباتوکل به خداوبه پاس اززحمات دانشمندان جوانمان اینجاجمع شده ایم تاشاهدهنرنمایی وتولدارتش سایبری جمهوری اسلامی باشیم
همینطورکه به تلویزیون نگاه میکردم متوجه نگاه دقیق بقیه هم شدم!اول یه سری کلیپ ازارتش وساختمونانشوندادن بعدهم یه گروه رژه رفتن!دوباره همون مرده شروع کردبه صحبت کردن
-حال معرفی اعضای برترارتش سایبری!وازهرکدوم استدعادارم تابر روی صحنه حاضرشده ودرجه خودشون رودریافت کنن!
بعداسمی چندتاازسران روخوند
-وهم اکنون یکی دیگرازسران ارتش سایبری سرگردطنین رستگارکه هم اکنون درجه سرهنگی رادریافت میکنن تشریف بیارن درجایگاه!
باشنیدن اسم طنین نفس توسینه هممون حبس شده بود!اون مردشروع به گفتن اطلاعاتی درموردطنین کرد
-سرکارخانم طنین رستگاردارنده مدرک دکترادرزمیته آی تی واطلاعات.بادرجه سرگردی دروزارت اطلاعات
اصلاباورمون نمیشد!به شدت به تلویزیون خیره شده بودیم که بادیدن طنین درجایگاه حدسمون به یقین تبدیل شدکه این تشابه اسمی نبوه اون که اون بالاوایساده طنین خودمونه!باورنکردنی بود!باصدای بابابه خودم اومدم
-طرلان!طنین کی مدرک دکتراش روگرفته؟
همه ایناروباحالت شوکی میگفت که هنوزدرگیرش بود
-نمیدونم بابا!
آره واقعانمیدونستم طنین بعدازگرفتن لیسانسش واسه اینکه هم ازاینجادورباشه هم شلوغی کارمجبورش کنه به اون ماجرافکرنکنه واردنیروی انتظامی شدوفوراهم رفت تهران!حالادکتراووزارت اطلاعات؟واسه هممون باورنکردنی بود!
به چهره ی طنین داخل تلویزیون دقیق شدم!به شماره شبکه تلویزیون نگاه کردم
آره همون شبکه ایه که رمزداشت ورمزش روخود طنین زدوفقط بهمون تذکردادکه خودمون سه تانگاهش کنیم چون به کارش ربط داره!ونمیخوادبراش دردسردرست شه آخه اینطورکه میگفت فقط خانواده های وزارت اطلاعات میتونستن این شبکه روببین!که اونم باید رمزورودرومیزدی!
romangram.com | @romangram_com