#بلو_پارت_64
-ما بی بند و باریم یا تــــــــو؟ آبرو نزاشتی، زندگی منو بهم ریختی، باباش گفته اسم منو نیاره؛ میشنوی کثافت؟
«رضا با یه خشم خشک و زهرآلود با صدای خفه ی خش دار تو جفت دستاش یقه ی ارسلان رو گرفت و گفت:»
-زیادی داری پرپر میزنی داداش کرک و پرت ریخت، این کرک و پرتو برای دشمنت بریز نه هم خونت.
ارسلان نفس زنان در حالی که نگاهش به زیر بود با صدای آروم گفت:
-داداش یقه امو ول کن.
رضا-حرفتو بجو اگه تیغ نداشت بیرون بریز.
ارسلان به رضا نگاه کرد و گفت: تیغ اونجا نشسته.
رضا-آدم آدددددم به گلش نمیگه تیغ!
«قلبم هری ریخت و به مادرجون نگاه کردم، سریع سرشو به تایید تکون داد و زن عمو چشماشو قد دوتا گردو گردو درشت گرد کرد، یا خدا صدتا میزاره روش تحویل این اون میده. ارسلان با حرص خفته گفت:»
-گل چیه؟ آبرو خور یا شرف خور از کدوم گلا؟ از کدوم گل حرف میزنی داداش که دست و دل منو پر خار کرده؟
«رضا یقه ی ارسلانُ ول کرد و گفت: برو بشین.
«به مبل اون سر هال اشاره کرد، ارسلان به جای نشستن، دست به کمر شروع به رژه رفتن کرد ورضا به من نگاه کرد. دلم از جا کنده شد، به طاهر نگاه کردم و مدافع گرانه گفت:»
-پگاه آبروریزی نکرده، خودت برام تعریف کردی که خفت گیری بوده.
romangram.com | @romangram_com