#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_74
ارتان: خواهش میکنم بگید ...شایدتونستم کاری کنم
دیگه داشت کفریم میکردچقداین بشرسمج بود..
: اه میشه بس کنین دوس ندارم بگم
ارتان: باش ببخشید دخالت کردم من فقط قصدم کمک بود
:خواهش میکنم حالا میشه تنهام بذارید؟
سرشو انداخت پایین ورفت.
به خاطرکاری که واسه عموپیش اومدمجبورشدیم برگردیم ..
اوفیش اون روز نحسم تموم شدواقعا فکر نمیکردم جایی که فوق العاده واسم خوب وجذاب بود الان انقدتلخ بشه واسم.....
تارفتم خونه سری به اتاقم پناه بردم انقدخسته بودم وسردرد داشتم که فقط تونستم لباساموعوض کنم وازهوش برم.
اون روز صب با زنگ گوشی ازخواب بیدارشدم گوشیو ازرو میزبرداشتم وباچشمای خواباالودنگاش کردم اوه نیاز بلندشدم صاف نشستم ودکمه اتصال وفشردم.
: الو
نیاز: الوسلام پرواجونم خوبی؟
:اره فداتشم توخوبی؟
نیاز: پرواااا توخواب بودی وای خاک به سرم ببخشید بیدارت کردم😨
:عیب نداره بابا خودم بایو بیدارمیشدم گلم
نیاز: بازم ببخشیدپری جونم
:إه نیازی بیخی چه خبر؟ چی میکنی؟
نیاز: هیچ والا منم یه ساعته بیدارشدممم میگم امروز که میای؟
:اره راسی ساعت چندبود؟
نیاز: ۲تا۵
:اهان اهان
نیاز:میگم اجی بیام سراغت باهم بریم یامی خوای خودت بری؟
:باهم ؟
نیاز: اره
:باش مرسی
romangram.com | @romangram_com