#بر_خاک_احساس_قدم_میگذارم_پارت_138
نکنه اگه بگم قطع کنه؟نه همچین ادمی نیست..!به هرحال فرنود تو میتونی...تلاشتو بکن..محکم و منطقی باش:
-راستین هستم..
صدایی نیومد فکر کردم گوشی رو قطع کرده ..نا امید چشمامو بستم و سرم رو روی فرمون گذاشتم..همین یه راه برام مونده بود..خدایا!...ولی وقتی صداش تو گوشم پخش شد انگار بهم برق وصل کردن تو جام پریدم:
-بفرما.
امیدم زنده شد و لبخندی رو لبم نشست.لبامو تر کردم و به ذهنم فشار اوردم تا چی بگم:
-راستش غرض از مزاحمت میخواستم باهاتون صحبت کنم. خیلی خشک گفت میشنوم.
-راستش..اگه امکانش هست میخواستم حضوری باهاتون حرف بزنم..پشت تلفن نمیشه.درباره موضوع مهمی میخواستم باهاتون صحبت کنم. با همون لحن سرد و خشک گفت:
-ببین جوون .. من کلی کار دارم و وقتم برام ارزشمنده.همین الان کار واجبت رو بگو.اگر هم کاری نداری که ......
چاره ای نداشتم..خیلی سعی کردم بهش خواهش نکنم..ولی نتونستم. سریع گفتم:
-اقای نکوهش..خواهش میکنم.موضوع مهمی هست.. مطمئنن برای شماهم مهمِ!
سکوت تنها صدای حاضر بود..با دستم رو فرمون ضرب گرفته بودم دست اخر گفت:
کی؟کجا؟
لبخند زدم:
-هرجا شما.....
-گفتم کی و کجا؟
قبل از اینکه پشیمون بشه سریع ادرس رو دادم و برای ساعت 5 قرار رو ترتیب دادم. تشکر کردم و خداحافظی کردم.. خدایا شکرت..شاید بتونم خودمو نشون بدم..کمکم کن خدایا! استارت زدم و به سمت خونه حرکت کردم..
++++
با حوله کرم رنگم سرم رو خشک میکردم که صدای گوشیم بلند شد..کمربند حوله ام رو محکم کردم و تو همون حال به سمت گوشی رفتم:
-بله؟
romangram.com | @romangram_com