#باغ_پاییز_پارت_45
با تعجب گفتم:
-چطور مگه؟
-آخه پیمان خیلی از شما صحبت میکنه و در واقع باید بگم نمیشه بدون .....
-مامان جان خواهش می کنم .
از اینکه پیمان میان کلام مادرش پریده بود حرصم گرفت . چرا نزاشت مادرش حرفش روتموم کنه . برگشت سمت من و گفت:
-چی کار داری؟
از اینکه اینقدر بد صحبت کرد خیلی حرصم گرفت .همونطور که لبخند مزحکی به لبم بخشیده بودم رو به مادرش با پرویی گفتم:
-همیشه فکر می کردم پدر و مادر پیمان باید انسانهای بی فرهنگی باشند . اما الان میبینم که برخلاف خانم بودن شما پسرتون خیلی بی ادب هستند ...
احساس کردم پیمان اگر میتونست همونجا به سمتم حمله ور میشد و اما مادر پیمان اول با تعجب نگاهم کرد و بعد لبخندی شیرین زد و گفت:
-شوخی جالبی بود . راستش پاییز جان ترسیدم .
romangram.com | @romangram_com