#آوای_عشق_پارت_14
صدای زن پشت خط با تردید اومد : - بله بفرمایید؟!
ای بابا الان چی میگفنم خب؟!
- من..من سیاوش هستم ... سیاوش اسانی ...
صدا قطع شد ... حتی صدای نفس های زنم دیگه نمیاومد ... بعد از چند ثانیه صدا با لرزش به گوشم رسید..
- تو ... تو پسر لادنی؟!
لیخند زدم ... پس منو شناخته ... البته تا جایی که خودم خاله شبنمو یادمه و حرفایی که مامان بهم زده بعید میدونستم نشناسه ...
- سلام خاله ... بله خودمم همون سیاوش لادن جون ...
صدای نفسهای بریده پشت خط نشون از گریه کردن خاله میداد..
;الهی قربونت بشه خاله..چه عجب یادی از ما کردی ... کجایی الان؟!
یه نگاه به اطراف کردم..فرودگاه مهراباد ...
- خاله من الان توی محوطه بیرون فرودگاه مهرابادم فقط میخواستم یه ادرس ازتون بگیرم که بیام مزاحمه شما بشم..
- این حرفا چیه خاله تو مراحمی..اگه اوش بود میگفتم بیاد دنبالت شرمندم خاله جون امروز جمعس با دوستاش برنامه گردش و تفریح ریخته پدرشم به اجبار با خودس برده..
- نه خاله این حرفا چیه شما فقط ادرس خونتونو بدین ...
بعد از گرفتن ادرس کارت رو در اوردم و برگشتم سمت پسره که کمی اونطرف تر ایستاده بود..
- ممنون ببخشید که یکم طولانی شد ...
کارت رو ازم گرفت و و گفت : نه بابا خواهش میکنم..حالا کی قراره بیاد دنبالت؟!
شونه ایی بالا انداختم و گفتم : هیچکس تاکسی که هست..
دستشو به سمتم دراز کرد تا باهام دست بده ... دستشو گرفتم و فشردم ...
romangram.com | @romangram_com