#آسانسور_پارت_44


در اسانسور باز شد و دو خدمه به همراه يه تخت امدن بيرون ..

صداي تلفن در امد..گوشي رو برداشتم

- بله

تاجيك- صالحي... بهزاد افشار مريض تو بوده ؟

- بله

تاجيك- چرا زودتر نگفتي ..؟

- چي رو خانوم تاجيك

بعدا به این موضوع رسيدگي مي كنم ...فعلا همراه خدمه ها اقاي افشار رو تا اتاقشون همراهي كن ......

تاجيك- صبا كجاست ...؟

به در اتاق نگاه كردم..گوشي رو تو دستم جا به جا كردم...

- رفته پيش مريض..

تاجيك- باهاشون برو .... ببين كم و كسري نداشته باشن.... منم الان خودمو مي رسونم ....

تاجيك- فهميدي ؟

تا امدم بگم بله ..گوشي رو گذاشته بود ..

.به گوشي تو دستم نگاه كردم ...و اروم گذاشتم سر جاش و به طرف اتاق راه افتادم ...

دوتا خدمه اروم و با احتياط به همراه دستوراي صبا.... بهزاد و از روي تخت بر مي داشتن و روي تختي كه خدمه ها اورده بودن مي ذاشتنش ....

كه صداي داد بهزاد در امد .ولي زود صداشو خفه كرد


romangram.com | @romangram_com