#آرامش_غربت_پارت_82

سالار به تهِ کوچه اشاره کرد و گفت:

ـ اونجا...ولی خونه ما حیاط دار نیست...آپارتمانیه...میبینی که...

من ـ آره...باحاله!

داشتیم می رفتیم که یه چیزی یادم افتاد...

من ـ هـــــــین!

جفتشون باهم گفتن:

ـ چی شد؟

من ـ اگه فری جون قبول نکنه که بچه ها بیان خونش چی؟

مازیار ـ ای خاک تو سرت سالار بچه رو هول می کنی فکر اینجاهاشو نکردی!

سالار ـ خونه خودم!

مازیار زد تو سرش و گفت:

ـ بوزینه ننه باباتو چیکار میکنی؟

سالار ـ خونه آرمین!


romangram.com | @romangram_com