#آرامش_غربت_پارت_67
ـ تووو! تورو خدا کمکم کن ، حداقل بذار کار کنم، من می پوسم تو خونه اونوقت باید بیای جمعم کنیا...بعدشم مستقل بودن همیشه آرزوم بوده...ببین یه خونه همین دور و اطراف ، پیش شماها...
مازیار ـ بد فکری هم نیست! ولی چه کاری میخوای کنی؟
من ـ هرچی باشه؟
مازیار ـ کلفتی خوبه؟
من ـ موووزی! شوخی نمی کنم دارم جدی صحبت می کنم!
مازیار ـ میفرستمت پیش آرمین!
من ـ وایی غلط کردم پیش اون برج زهر انار نه!
چشاشو باباغوری کرد و گفت:
ـ زهر چی چی؟ اینو از کجات در آوردی؟
من ـ از دهنم! زهر انار به جای زهر مار! خخ!
خندید و گفت:
ـ یه فکری می کنم راجع بهش حالا فعلا بیخیال شو...مامانم هم راضی نمیشه باید روش کار کنیم!
من ـ مرسی خیلی گلی! ولی حیف که یکم خلی...!
romangram.com | @romangram_com