#آن_ها_در_تاریکی_حضور_دارند_پارت_118
_چی گفتی؟
اینبار در حالی که جدی به نیما خیره شده بود گفت:
_انتقامش رو میگیرم.
نیما ناباورانه سرش را بالا گرفت.
چشمان سرخش در بین اشک هایش می لرزید.
_دیوونه شدی؟
دیگر ادامه نداد ، تصمیمش را گرفته بود.
کتش را از روی جالباسی کنار در برداشت و در را باز کرد.
نمی گذاشت خون یکی از بهترین دوستانش به همین راحتی روی زمین ریخته شود ، انتقام آبی است بر روی آتش دل آیدن...
پایان
romangram.com | @romangram_com