#آلاگل_پارت_50
_سلام عزيزدلم ..خوبي؟خوش گذشت؟
نگاهم به دست عمه افتاد که داشت سبزي پاک ميکرد ..
_إإإإ عمه چرا شما؟؟بذارين سميرا انجام ميده.
_نه عمه جون...خودم خواستم...تو خونه بيکار بودم خواستم يه کاري بکنم..چه اشکالي داره؟
لبخندي به روش زدم و گفتم_هرطور راحتين....
_برو لباستو عوض کن بيا واسم تفريح امروزتو تعريف کن!
_چشمممم الان ميام!
لباسامو عوض کردم و برگشتم پايين..
مختصري از جريان کوه رو واسه عمع و مامان که تازه رسيده بود،تعريف کردم...
امشب خونه عمو هادي دعوتيم.عيد نوروزه!
شلوار جين چسبون مشکي رو به همراه مانتو مشکي که سر آستين هاش و پايين مانتو که تا زانوهامه،حاشيه و طرح طلايي رنگ داره پوشيدم.. موهامو کج ريختم تو صورتم و روسري طلايي رو سر کردم.
رژ هلويي و رژ گونه ي همون رنگ رو با ريمل زدم.مداد مشکي رو تو چشمام چرخوندم.حالا بهتر شد!شيشه عطرو رو خودم خالي کردم
romangram.com | @romangram_com