#آلا_پارت_98

- ولی تو خ*ی*ا*ن*ت کنی هان؟
سردار - من از اول بهت گفتم. تو با شرایط پذیرفتی.
«سردار چون کار خودش رو در ضمیر نا خود آگاهش نقض می کرد، می ترسید از خ*ی*ا*ن*ت من، ترس بهترین واژه است چون سردار ترس های زیادی توی زندگیش داشت بهش میگن گزینه هایی که در shadow داره، در اصل در ضمیرش save میشه، چون از خ*ی*ا*ن*ت می ترسه، اتفاقاتی نزدیکش میشه، یا جذب می کنه که شبیه خ*ی*ا*ن*ت و این دقیقا همون باور توی ذهن سردار بود.»
- نمی شه تو قانون آزادی برای خودت بذاری و من رو محدود....
«تو جاش جا به جا شد و با عصبانیت منو نگاه کرد یه جور که خودم رو عقب کشیدم و شاکی و با تشر گفت»: نه پس دوست پسر بگیر.
- دیوونه چته!؟
سردار - می کشمت ...
- گوشیمو بده.
سردار - پیش من بمونه،کار دارم راه بیفت ....
- نمیام آ، گوشیمو بده.
سردار - با این ماکانِ کار نمی کنی.
- خونه کار می کنم.
سردار - خوشم نمیاد ازش، مرتیکه ی بد قواره ی لوس.
- واااا!!! تو می خوای منو خونه دار کنی خُل شم.
سردار - میثم کیه؟
- سر دبیر مجله است. سردار داد زد : پسر خاله اته میثم سیو کردی!؟
- خب از اول گفتم "میثم".
سردار - وااای، وااای قشنگ از هر چی بدم میومد سرم اومده.
- سردار بده گوشی رو. همه ی پیام ها رو که نباید بخونی...
سردار - این چه عکسیه خواهرت رو پروفایلش گذاشته؟
- تو دیگه به اونم کار داری؟
سردار - چه وضعشه با موی باز و تاپ! خجالت نمی کشه؟ تو حرکت کن من با گوشی کار دارم.
- گوشیمو بده راه میفتم.
سردار - ببین آلا«رمز گوشی رو برداشت و گفت » : دوست دارم آتو بگیرم...
- برای چی؟

@romangram_com