#آلا_پارت_63

نگاش کردم و هنوز داشت به دستمون نگاه می کرد. گفتم: وقتی خاکستر میشه و از بین میره ، دوباره از خاکسترش متولد می شه.
بهم نگاه کرد و گفتم : هیچ کس جای ما دو تا نبود.حتی نه تو جای منی نه من جای توام .اما خیلی چیزای مشترکی داریم، یا باید بسازیم یا شرایط رو بدتر کنیم.
دستش رو از زیر دستم کشید و آرنجش رو روی زانوش گذاشت و چنگش رو توی موهاش فرو کرد،گفتم :
-گاهی فکر می کنم اگر از دل؛آتیشش زبونه بکشه چقدر دنیا رو می تونه بسوزونه.
«بدون این که تغییری به فیگورش بده ، سرش رو برگردوند و نگام کرد و گفت»: شبیه آتش بسه ! شبیه یه خون بس قومی و قبیله ای! آلا تو اینو خواستی. تو با من خوشحالی؟
«نگاهش کردم.حس کردم داره روی زخم های دلم رو فشار میده که بیشتر دردم بگیره»
زمزمه کرد: هر روز برای چی قاتل زندگیت رو ببینی؟ برای چی باهاش زیر یه سقف زندگی کنی.تو می دونی هیچ وقت ما نمیشیم. تو ،تویی...من ،منم.... من اون بیرون یه زندگی مجزا دارم ولی تو حبس ابد شدی... به من مردم حق میدن بدون این که به تو فکر کنند .میگن خب زنش یه مشکلی داره. نمی دونن من بانی مشکلام. تو چی!؟ می تونی بری سراغ یه مرد دیگه!؟
با غرور و چشم هایی که خشک بود، اما ازش از درون سیل اشک و بغض می بارید گفتم : می خوای چند تا مرد رو برات ردیف کنم.« با همین چشم ها... با همین رو بند. با همون قنداقی که شما مجبورم کردین که خودمو بکنم»،چندتا ؟
اول شوکه نگام کرد و بعد حرص عین یه یاغی توی چشماش دوید و با حرص بیشتر گفتم :
-من از هیچ کس کمتر نیستم . فکر نکن سری ، تو رو با بابات می شناسند منو با خودم ، تو پول خرج میکنی تا یه زن بهت بچسبه،من کافیه یه مرد ، یه مرد سردار ، به عقبه ی شغلی و موفقیتم نگاه کنه بقیه هم به دو تا چشم که حتی امروز تو رو هم جادو کرد !
ازجا بلند شدم ، صدام کرد . صداش از حرص می لرزید . محلش ندادم . فکر کرده کیه . تو هیچ کس نیستی اقا سردار زرگر ، تو هیچ کس نیستی، اون باباته که چند تا صفت داره اون مالش هم تو شصت سالگی شده مال .
وقتی بیستو چهار سالش بود اونم هیچ کس نبود مثل تو . ولی من هستم .
صداش از پشت سرم اومد که می گفت : ببین نسبتی باهم نداریم اما اسم من تنگهِ اسمته فک نکن میزارم اسم یه مرد دیگه رو راحت به زبونت بیاری که با آبروی من بازی کنی . وسط عروسی هستیم وگرنه آلا ، می زنم تو دهنت.
برگشتم یه جور نگاش کردم که تو جاش میخ کوب شد و مشت کردم ، آماده بودم بزنم تو دهنش به زور خودمو کنترل کردم ...
«مامان اومد طرفمون،نه سردار از من چشم برداشت نه من از سردار و مامان هول زده گفت»:
-بچه ها چیکار می کنید ؟آلا! آلا!
«با دندونای رو هم گفتم»: سردار، گورتو می کنم . به جون مامان بابام گورتو می کنم .اگه زِر مفت بزنی،یه جوری زنده زنده خاکت میکنم که بابات و اون تیم جاسوسیش قبرت رو پیدا نکنه.
مامان- آلا ! خاک بر سرم ...
سردار- بغل گور من گورِ تو که منو با مردا تهدید می کنی و فکر کردی من شبیه پسرای دورو برتم، ما رو با غیرت و تعصب مردونگی بزرگ کردن ...
اومدم برم جلو بزنم توی دهنش،منظورش اینه که ما توی کوچه و زیر بوته بزرگ شدیم . «مامان جلومو گرفت و هول زده گفت»: آلا! آلا.... آلا زشته مادر ... آقا سردار ...
سردار - پروین خانوم بهش بفهمونید که ...
- اون که نمی فهمه تویی و هفت نسل بعد خودت که از تخم و ترکه ی تواَن .
مامان - خاک بر سر من !آلا زشته...وسط عروسی ! مردم دارن نگاه می کنن .
- گور بابای مردم!
- عروس خانوم ! سردار !

@romangram_com