#آلا_پارت_48

یه نیم نگاه بهم کرد و کمی بشقابشو بهم نزدیک کرد ،بچه ی لجوج رام میشه!براش کمی ترشی گذاشتم ،یکم ازش خورد و با لحن شیطنت گفتم :
_ولی ترشی های من یه چیز دیگست مگه نه ؟
سردار_اوهوم ،یه چیزی توش می ریزی ،دوس دارم
اومد یه نیم نگاه کوتاه کنه اما با جواب من نگاهش کامل بهم برگشت.
_پس بازم برات درست میکنم.
نمیدید لبخند زدم ،سردار شبیه آینه است،دیدی تو آینه هر ادایی در میاری ،اداتو می بینی؟...
سه ماهه زنشم و اون لحظه یهو اینو فهمیدم ،پشت این آینه یه سری کمبودات هست !شاید کمبود توجه!این پول و ثروت و مکنت که جای محبت و توجه رو نمی گیره!
سردار همیشه میخواد که توجه حاجی بهش کم نشه، میترسه!شاید اگه به پانته آ انقدر باج داده که بمونه برای همینه که میترسه دیگه هیچ زنی بهش محبت نکنه همون طور که خودش گفت می ترسید که من بد خلقی کنم ...
انسان ها پراز ترس های ریز و درشتن ،ترس رفتن ،نداشتن،از دست دادن ،رها شدن ،رها کردن...هیچ کس قوی مطلق نیست فقط یکی کمتر یکی بیشتر بلده که این ترسا رو کنترل کنه...
زندگی من پر از پستی و بلندی هایی بود که منو تراش میداد.
حس میکردم خدا هدف گرفته منو تا ازم چیزی بسازه که قبلا نبودم ...همون توجه دیگران...قبلا غرورم منو تا حدی خود خواه کرده بود که جز خودم کسی رو نمی دیدم اما حالا که مهلت غرورمو ندارم ،به آدما توجه میکنم،به شخصیت هاشون برای اینکه کمبود خودمو بتونم با شناخت اونا جبران کنم !چه معادله ی شور انگیزی !
******
سلاله_دامنش زیادی بلنده،انقدر دنباله داره که مسخره شده ،با اون روبند این دامن بلند مسخرش کرده ...
_من لباس عروس دنباله دار دوست دارم .
سلاله_تو پشت بازم دوست داشتی ،الآن می تونی؟
مجتبی_ای بابا چرا انقدر چونه می زنید الان دوساعته دارید دعوا می کنید ،خب سلاله خانم عروس ایشونند .
سلاله:یعنی من حرف نزنم ؟
مجتبی یکه خورده به من نگاه کردو گفت:
-من اینو گفتم؟میگم بذارید هرچی دوست داره بدوزه .
سلاله_خب این خنگه همه مسخره میکنند .
به سردار نگاه کردم که سرش با یه من اخم تو گوشی بود ،کوسن رو مبلو برداشتم با حرص پرت کردم طرفش،یه جور ترسید که گوشی رو پرت کرد و گفت :دیوونه چته؟
_همه نظر میدن جز تو؟
یکه خورده به من نگاه کردو شیرین گفت :
_آلا جان من زیاد از مد سردر نمیارم اما به نظر منم اگر دنبالش کمتر باشه راحت تر می تونی راه بری .
_صبح عروسی دارید اینو بهم میگید؟!

@romangram_com