#آخرین_پناه_پارت_35

- نمیدونم حالا شاید بعدن فکری راجبش کردم ..راستی اتاقت دست نخورده اس مثل برا عمو
- مگه اتاق داشتم؟؟؟؟؟
- برای عمو که اومده بودی تو اتاق مهمان اقامت داشتیو میگم
- اهان اونجا که چیزی نداشتم
- خب درسته اما منم دست نزدم
پناه در اتاقش را با پا باز کرد ولباساشو روی تختش ریخت تقه ای خورد ورادین گفت :
- بیام تو؟؟/
- اره بابا
تعجب وبهت رادین با دیدن اتاق از خونه بیشتر بود چندین کتاب در هر گوشه کلی وسایل دوربین وغیره هم در گوشه گوش اتاق بود بسته های چیپس نیم خور هم روی زمین افتاده بود
- همه اینا رو خدمتکار تمیز میکنه
- اره دیگه عادت کرده البته اسونه
- مشخصه
- تیکه نچ نچ نچ
همینطور که رادین داشت اطرافو دید میزد چشمانش روی شیئی متوقف شد..تعجب در چشمانش همراه با خشم جوشید رو به پناه با خشم توپید:
- این چیه؟
پناه متعجب گقت: - چی؟؟ - این!!!!!!!!
نگاه رادین را دنبال کرد وچشمانش چون رادین روی سویی شرت مردانه متوقف ماند. به سمتش رفت از روی صندلی کنار میز ارایش برداشتش وتصویر رویش را نگاه کرد..
دوباره صدای پر از خشم رادین در هوا پیچید..- چیه؟؟؟؟؟

romangram.com | @romangram_com