#آخرین_پناه_پارت_128
- پناه...
- بله....
- بذار این یه هفته تموم شه....
- چــمــش هرچی اقامون بگه....
وسرشو به بازو رادین تکیه داد.. هرچی مدل ولباس بود خریدن بیشترشونم ست میخریدن ساعت 10 بعد از خوردن غذا به خونه برگشتن..پناه اونقدر خسته بود که خوابش برد..رادین بغلش کردو به سمت پله ها راه افتادوبه چشمان نمناک یاسی توجهی نکرد .. از اینکه پناه خواسته در مورد بیرون کردن یاسی نداشت خوشحال بود وگرنه یه در گیری بزرگ پیش میومد به هرحال بایدبراش توضیح میداد..پناه وروی تخت گذاشتو خودشم کنارش دراز کشید داغون بود از برخورد پناه میترسید..
یه کشو قوسی به بدنش داد ...نشست تو جاش... رادین مظلوم کنارش خوابیده بود موهای طلاییش با حالت زیبایی روی پیشونیم افتاده بود ...چشماش بسته بود بینش با اینکه عمل نکرده بود اما خیلی خوش فرم بود پایین تر... لب صورتیو قلوه ای..ناخداگاه سرشو پایین اورد اما ترسید بیدارش کنه بلند شد سمت خریدایی که پاکتاش روی زمین چیده شده بود رفت... یکی از پاکتا رو برداشت یه تاپ طلاییی رنگ بود با شلوارک سفید..یه تیشرت همون رنگ برای رادین با شلوارجین سفید.. لباساشو برداشتو سریع یه دوش گرفت اماده شد صندل های طلای شم پوشید لاک سفید زد موهاشم خشک کرود با کیلیپس سفیدی بالای سرش جمع کرد... یه دستشو به تخت تکیه داد نشست... با اون یکی دستش از موهاش شروع کردوانگشتاشو توی صورت رادین حرکت داد ..رادین اومد با دستش اگه پشه مگسی پرش بده که دستش خورد به دستی که تکیه گاه پناه بودو پناه تپی افتاد روش.. یهو شوک زده چشماشو باز کردو با چشمای بسته پناه که روش افتاده بود روبه رو شد پناه با جیغ بلند شد..
- اگه به بابام نگفتم دختره گلشو میزنی....
- اوه تویی پناه ...
- نه روحمم بلند شو ببینم عین خرس قطبی گرفتی خوابیدی...
دستاشو دور پناه حلقه کرد:
- ولش کن بیا بخوابیم من خوابم میاد
- چی چیو ولش کنم بلند شو ببینم بلند شو برو دوش بگیر..الان سه روزه رنگ حموم ندیدی ..
- جدی؟
- بلند شو رادین من گشنمم هست..
- باشه بابا توبرو منم میرم حموم
- خودتو سفت بشوری ها....
- برو ....
- اینام بپوش...
romangram.com | @romangram_com