#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_79
ازحرکت ایستاد اما برنگشت.تند تند خودمو بهش رسوندمو رو به روش قرار گرفتم.دوباره همون نگاه سردو پوزخند مزخرفش رو
چهرش خودنمایی میکرد..
*
لباموگاز گرفتم که با لحن سردی گفت:
_خانوم آزادمیشه برین کنار میخوام رد شم.
ناخنامو کف دستم فرو کردم.باصدای مظلوم و ناراحتی گفتم:
_باهاتون کار دارم.
چشماشو تو حدقه چرخوند گفت:
_من وقت اضافی ندارم.
به سمت چپ متمایل شد تا از کنارم عبور کنه که به سرعت خودمو جلوش قرار دادم و تند تند گفتم:
_اومدم بخاطر کار بچگانه دیروزم ازتون عذر بخوام.
صدای پوزخندشو شنیدم:
_معذرت؟چرا معذرت؟تو که گفتی مقصر نبودی!
لبمو گاز گرفتمو گفتم:
_لطفا شرمندم نکنین،به اندازه کافی از کار دیروزم شرمنده هستم.
سرمو بلند کردمو به چشاش خیره شدم تا میزان تاثیر گذاری حرفامو از چشاش بخونم،سری تکون داد و گفت:
_میبخشمت،اما به یه شرطی.
با لحن متعجب وکنجکای گفتم:
_چه شرطی؟
بی تفاوت گفت:_اینجا جای مناسبی برای حرف زدن نیست،اگه میخوای شرطمو بدونی باهام بیا بریم جایی هم چیزی میخوریم هم اینکه شرطمو میگم.
اخمامو کشیدم تو هم،از یه طرف دوست داشتم ببخشه منو اما از طرف دیگه دلم نمیخواست باهاش برم.یه حسی میگفت برو،یه حسی
میگفت نرو.بالاخره حس دومم پیروز شد،نگاهی به چشمای منتظر ازاد انداختمو با صدای ارومی گفتم:
_نه مرسی،اشتیاقی ندارم تا بدونم.
romangram.com | @romangram_com