#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_44
_منم دوسش داشتم،منم با تمام وجود میخواستم که کنارم باشه اما ازم گرفتنش.
بعد هجوم اورد سمتم،گلوم رو گرفته بودو فشار میداد،به خس خس افتاده بودم"
ناخوداگاه دستام رفت سمت گلوم احساس کمبود اکسیژن میکردم.
ازاد با یه حرکت بلندم کرد و نشوند تو ماشین نمیتونستم نفس بکشم،انگار نفس کشیدن یادم رفته بود صورتم کبود شده بود.ازاد با ترس
تکونم داد و گفت:
_حوا؟توروخدا جوابمو بده به خدا دیگه کاریت ندارم حوا نفس بکش لعنتی نفس بکش.
به چشمای نگرانش خیره شدم،یعنی بخاطر منه که نگرانه؟احساس میکردم لحظات اخر عمرمه تو اون روز شوم،اگه اونم مثل ازاد دلش
برام میسوخت هیچوقت اون اتفاق نمی افتاد.چشمام داشت میرفت رو هم که گرمای لبایی رو لبام حس کردم....
*
و اکسیژنی با فشار به ریه هام رسید.به سرفه افتادم صدای نفسای عمیق ازاد رو میشنیدم تو دلم دنبال یه روزنه ی تنفر از ازاد بودم،اما
نمیدونم چرا پیداش نمیکردم،چرا با این اتفاق ازش متنفر نیستم؟قطره اشکی سر خورد رو گونم،چشامو به ارومی باز کردم نگاهم تو نگاه
نگران ازاد گره خورد
رنگش پریده بود با لحن لرزونی گفت:
_حـ....حوا؟چرا اینجوری شدی تو؟تو که سکتم دادی،به خدا فقط خواستم بترسونمت.
دلم نمیخواست اشکامو ببینه،ضعیف بودنمو ببینه،اما کنترل اشکام دست خودم نبود.دوتا دستامو گذاشتم رو صورتمو هق هق گریم رفت
هوا.از خودم متنفرم از وجود لجنم من یه......
زیر لب زمزمه کردم:
_از خودم متنفرم.
کم کم زمزمه هام تبدیل به جیغو داد شد دستمو از روی صورتمو برداشتم با مشتای بی جونم زدم تخت سینه ازادو گفتم:
_از خودم متنفرم لعنتی،از ضعیف بودنم متنفرم،نفرررررت دارم،از هم جنسات متنفرم،از تو متنفرم،از همه متنفرم.
با جیغ بلند تری گفتم:
_متنفرم متنفرم متنفرم.
تمام مدت با سری پایین افتاده جلوم زانو زده بود تا هم قدم بشه.از شدت جیغایی که کشیده بودم گلوم زخم شده بودو به نفس نفس افتاده
romangram.com | @romangram_com