#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_43

با یه حرکت بلند کردم منو چسبوند به سپر ماشین،فاصلم باهاش خیلی خیلی کم بود خیلی عصبانی بود اینو از فک منقبض شدش و رگای
متورم گردنش میتونستم بفهمم.با داد گفت:
_میخوای اشغال و روانی و کثافت بودنو نشونت بدم؟
باد سردی میومد و موهام رو به بازی گرفته بود،دستاش رو دو طرف سرشونم بودبا بغض نگاش کردم،ازش میترسیدم با داد گفت:
_بغض نکن لعنتی جوابمو بده.
از شدت دادش چشام خود به خود بسته شد.خنده عصبی کردو گفت:
_الان هرسه تاشو باهم نشونت میدم عزیزم.
دستش رفت سمت دکمه مانتوم...
"چیزی از ذهنم گذشت انگار صدای جیغام تو ذهنم تکرار میشد.."
اولین دکمه رو باز کرد میلرزیدم،قدرت مقابله و دفاع نداشتم.
"ولم کن عوضی تو دوستم داشتی چطور میتونی همچین کاری باهام کنی؟صدای هق هقام دل سنگ رو میلرزوند اما دل اون...و دستش
ک با قدرت پیراهنی که به تن داشتم رو جر داد"
دومین دکمه..به دستاش خیره شدم حالت عصبی دوباره بهم دست داده بود
"مردی که با قدرت منو پرت کرد سمت چیزی که مثل تخت بود یه تخت دربو داغون و دستی که رفت سمت دکمه شلوارم و دستو پا
زدنای من به معنای اینکه مانع از ادامه کارشون بشم"
سومین دکمه رو باز کرد..توان ایستادن رو پاهام رو نداشتم
"مردی که هجوم اورد سمتمو دست و پامو مهار کرد تا دو نفر بعدی بتونن لباسای منو در بیارن.. و جیغا و هق هقای مظلومانه من"
چهارمین دکمه رو باز کرد..معدم توهم پیچید،احساس میکردم محتویات معدم دارن هجوم میارن سمت دهنم،و ازادی که نگاهش تازه به
قیافم افتاد،نمیدونم چی دید ک یهو دستاش از روی دکمه هام ُسر خورد و با وحشت دو طرف صورتمو گرفتو اسممو صدا زد اما منهیچی نمیشنیدم هیچی نمیدیدم،به جاش دختری رو میدیدم جیغاشو میشنیدم که این صحنه خیلی براش اشنا بود،دختری رو میدیدم که...به
جاش یکی از پست ترین شخصیتای زندگیم رو میدیدم.زانوهام خم شد و با زانو افتادم رو زمین ازاد با وحشت و ترس اسممو صدا میزد.
لرزش غیرعادی بدنمو حس میکردم.
"با بغض تو چشاش خیره شدمو گفتم:
_من دوست داشتم لعنتی.یک لحظه انگار برق اشک رو تو چشماش دیدم ولی یکدفعه خنده ای کردو گفت:

romangram.com | @romangram_com