#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_145
با صدای خفه ای گفت:
_ازاد.
بغض تو صداش منو یاد حوا مینداخت،مسخ شده بهش خیره شدم،انگار که حوا رو پام نشسته بود،بجای چشماش چشای حوارو
میدیدم.ناخوداگاه دستم رفت سمت گردنش،نوازش گونه دستمو رو گردنش کشیدم و زمزمه کردم:
_حوا ی من،فرشته من.
به خودم اومدم،دیدم با چشای گنده شده داره بهم نگاه میکنه.با دو انگشتم چشامو فشردم و عصبی گفتم:
_گمشو سریع.
با قدمای بلند و شونه های لرزون از حموم رفت بیرون.
*یه دوش مختصر گرفتم و اومدم بیرون.نگاهم رفت سمت گوشیم،برش داشتم ناخوداگاه رفتم تو گالری، نگاهم رو اون عکس حوا خیره
موند.رگای گردنم متورم شد،اصلا این قضیه فراموشم شده بود.با حرص گوشی رو پرت کردم رو تخت.اصلا درک نمیکردم چم شده.اون
بخاطرم حاضرشد از جونش بگذره،اما این عکس....
پوفی کشیدم، یاد دوستم ارش افتادم.اون میتونست تشخیص بده که این عکس فتوشاپه یا نه.اما یه حس ناشناخته ای تو وجودم نمیذاشت که
این عکس رو به ارش نشون بدم یه حسی مانع میشد اما باید میفهمیدم وگرنه دیوونه میشدم.گوشیو برداشتم و با ارش هماهنگ کردم که
دارم میرم پیشش.سرسری یه دست لباس پوشیدمو رفتم سمت خونه ارش.
_خوش اومدی ازاد جان،چخبر دیگه؟پای چپمو رو پای راستم گذاشتم،فنجون قهوه ای جلوم گرفت،یدفه یاد قضیه دندون مصنوعی افتادم صورتم از یاد اوری اون قضیه جمع
شد.بعد اون قضیه لب به قهوه نزدم.
_سلامتی ارش جان،مرسی قهوه میل ندارم.
کمی این دستو اون دست کردمو گوشیمو از رو میز عسلی کنارم برداشتم.رفتم رو عکس مورد نظر
_ارش میتونی تشخیص بدی که این عکس فتوشاپه یا واقعی؟
ابرویی بالا انداختو رو کاناپه کناریم نشست،دست دراز کرد تا گوشیو از دستم بگیره
_صد در صد میتونم ببینم عکسو.
نگاهی به اسکرین گوشی انداخت.با دیدن عکس ابرویی بالا انداخت و گفت:
_اولالا.
romangram.com | @romangram_com