#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_121
_من اینهمه سخنرانی کردم تو تیکه اخرشو چسبیدی؟!کی داره بهت ترحم میکنه؟شرکت من خیلی بزرگتر از شرکت بهزا ِد در ثانی
انتظارایی که من از کارمندام دارم خیلی بیشتره بخاطر همینم حقوقشونم چند برابره.
کمی گره از اخمام باز شد...
*
پیشنهادش یه پیشنهاد عالی بود.منتظر بهم زل زد،با لحن شیطونی گفت:
_البته اگه موافق نیستی میتونیم بریم سر خونه اول.بعد با شیطنت به بلوزم اشاره کرد.خنده ی کوچولویی کردم،چقد این بشر شیطونه،هرچقدر که من اروم و کم حرفم این دوبرابر من
شیطونه و تخسه.
_قبوله.
لبخندش پررنگ تر شد و گفت:
_میدونستم که قبول میکنی.
_خب بهتره که بریم.
سری تکون داد و گفت:
_بریم.
حرکت کردیم سمت بچه ها...عسل با دیدنمون اخمی کرد و گفت:
_کجایی شما بابا؟من گفتم خالکوبی حوا از ترس پریده توام مجبورش کردی دوباره خالکوبی کنه!
با این حرف عسل همگی حتی خود ازاد خندیدن اما من با اخم به عسل زل زدم.دختره گاو منو تو عمل انجام شده قرار داد.پناه از حرص
بنفش شده بود،بعد نیم ساعت همگی رفتیم داخل،نوبت رسیده بود به هدایا.اول پدر و مادرش بهش دادن،یه ژورنال اوردن که جدیدترین
ماشینای سال بود،گفتن که ازاد انتخاب کنه هرکدومو که خواست براش سفارش میدن!کم کم فامیلا و دوستاش هدیه هاشون توسط مسئول
هدایا معرفی شد.پناه با عشوه نزدیک ازاد شد و گونه هاشو بوسید،بعد به میز هدایا اشاره کرد و گفت:
_اون هدیه مال منه عشقم.
مسئول هدایا همون رو باز کرد،یه گردنبند for everبود که یه طرفش اسم ازاد و یه طرفش اسم خودش هک شده بود.ازاد با یه لبخند
از پناه تشکر کرد،پناه اصرار کرد که بندازتش اما ازاد گفت که بعدا میندازه.کمی اصرارش شک بر انگیز بود،یدفه مغزم جرقه ای
زد.نکنه این گردنبندی که براش خریده یه تله باشه؟هرجوری که شده باید اون گردنبندو از ازاد بگیرم...
romangram.com | @romangram_com