#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_110

ضربه ای به ساعت دور مچ دستش زد و گفت:
_عزیزم دیرم شده باید برم مطب.
_خیلی ممنون که اومدی رویا،بازم مثل همیشه کنارم بودی.
بوسه ای رو گونم گذاشت و گفت:
_خواهش میکنم قربونت برم،وظیفمه،این شغل منه.
با لبخند رویا رو بدرقه کردم،نباید وقت تلف میکردم،تند تند رفتم تو اتاقو وسایل طراحیمو اماده کردم.حالا من عکسی ازش ندارم چیکار
کنم؟گوشیمو برداشتم و رفتم اینستاگرام.اسمشو سرچ کردم،خداکنه پیجش باز باشه،اووووه چند تا پیج فیک براش ساختنا،حالا انگار کی
هست!!رفتم تو پیج اصلیش،خوشبختانه پیجش باز بود،نگاهی به پستاش کردم،همه عکساش خوب بودن،نمیدونستم کدومو انتخاب کنم.نگام
افتاد رو یکی از عکساش،اره عالیه راحت میشه طراحیش کرد.سریع از رو عکس اسکرین شات گرفتم و دست به کار شدم.
~~~~دانای کل~~~~~
پوزخندی زد و دوباره به فیلم روبه روش زل زد،زمزمه کرد:
_اگه یه درصد دلم برات میسوخت،با این اتفاق عمرا بهت رحم کنم.
نمیتونست به خودش دروغ بگه اون به حوا دلبسته بود.اما حوا یه عشق ممنوعه بود براش،اون فرصتای زیادی داشت،اگه پُلای پشت
سرشو خراب نمیکرد الان حوا تو اغوشش بود.اما الان شدنی نبود،هیچوقت نمیتونست حوا رو دوباره عاشق خودش کنه.دوباره فیلم رو
پلی کرد،میخواست اونقدری این فیلم رو ببینه تا روزنه ای از حس تنفر نسبت به حوا تو دلش کاشته بشه،اما با هربار دیدنش دلش بیشتر
برای اون موجود لطیف و دوست داشتنی پر میکشید.با حرص لب تاب رو به روش رو به زمین کوبید.
*زیر لب با حرص زمزمه کرد:
_اگه دوباره حتی به زور هم شده بدستت نیارم عماد نیستم.
"و حوا چه میدونست که اتفاقات شوم دیگه ای در انتظارشه؟چه میدونست این اتفاقات ارامش قبل طوفانه؟اتفاقات شومی در انتظارش بود
که حتی میتونست باعث از بین رفتنش بشه،ایا حوا میتونست با اون اتفاق کنار بیاد؟یا باید خودش رو برای مرگش اماده میکرد؟"
~~~~~از نگاه حوا~~~~~
تصمیم گرفته بودم لباس اسپرت بپوشم،بنظرم اسپرت گزینه خوبیه.طراحی چهره ازادو تموم کرده بودم،یعنی چهار روز بکوب وقت
گذاشتم تا به بهترین نحو ممکن بکشم،شبا فقط یک یا دوساعت میخوابیدم تا بتونم برسم که تمومش کنم.نگاهی به تابلو کردم،چیزی کم

romangram.com | @romangram_com