#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_109

_اخه بی اخه،یه لباس خوب باید بپوشی،لباسی که با پوشیدنش ستاره مجلس بشیا.
با لحن بیخیالی گفتم:
_دست بکش بابا.
_چی چیو دست بکش،هم باید یه لباس خاص بپوشی هم یه کادوی خاص بگیری.
وای کادو...
با حالت زار گفتم:
_وای کادو رو چیکار کنم؟
رفت تو فکرو گفت:
_اتفاقا تو همین فکر بودم.منم رفتم تو فکر،باید یه کادوی خاص بگیرم.ازاد در حقم خیلی لطف کرده،باید کادوم اونقدری خاص باشه تا جبران همه خوبیاش بشه.
*
رویا متفکر دورتا دور اتاقمو از نظر گذروند یکدفعه با ذوق گفت:
_فهمیدم فهمیدم.
مشتاق بهش زل زدم،دستاشو بهم کوبوند و گفت:
_تو که طراحیت عالیه،یه طرح ازش بکش.
رفتم تو فکر،نظر بدی نبودا،ولی زمان کم داشتم.
_رویا اخه تو پنج روز میتونم طرح ازش بکشم؟
_اره عزیزم اگه وقت بذاری میتونی فقط حوا یه چیز خوب باید در بیاریا.
متفکر گفتم:
_همه سعیمو میکنم.
از جاش بلند شد و گفت:
_خب دیگه عزیزم من برم،بازم میام،توام بیایا پیشم،کاری نداری خانومی؟
متقابلا از جام پاشدمو گفتم:
_بودی حالا.

romangram.com | @romangram_com