#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_101

*
با قدمای لرزون از جام بلند شدم،با چشاش داشت دنبالم میکرد.ماشینش فاصله زیادی باهامون نداشت،نشستم پشت فرمون،نگاهی به دم و
دستگاه ماشین کردم.خدایا حالا من چجوری اینو راه بندازم؟چجوری حرکتش بدم؟قبلا یکم رانندگی کرده بودم،نگاهم به دکمه استارت
افتاد،سریع زدمش،روشن شد.لامصب دنده ای نبود اتومات بود.هرچند اتومات راحت تره.نگاهمو به ازاد دوختم که منتظر بهم زلبود،مشخص بود که خیلی درد داره،اینو از فشار لباش به همدیگه میتونستم درک کنم.نگاهی به پدالای زیر پام انداختم.پناه بر خدایی یکی
رو فشار دادم که ماشین کله زد.با ترس سریع پامو از روش برداشتم،خدایا ازاد داره از دست میره کمکم کن.اروم باش حوا تو
میتونی،نفس عمیقی کشیدمو اروم اروم پدال گاز رو فشار دادم که ماشین به ارومی حرکت کرد.فرمونو دو دستی چسبیده بودم،رسیدم
کنار ازاد،اینی که گازه،پس اون یکی ترمزه،همونو فشارش دادم که ماشین از حرکت وایساد.از ماشین پیاده شدم،کنارش زانو زدمو
اسمشو صدا زدم،با ضعف چشاشو باز کرد.نگاهم به خونی افتاد که هنوز از بدنش داشت جاری میشد.دستشو گرفتم و سعی کردم بلندش
کنم،اما یه سانتم تکون نخورد.با گریه گفتم:
_ازاااااااد؟یکم کمک کن تا پاشی زورم نمیرسه خواهش میکنم پاشو.
دستشو دور گردنم حلقه کرد،دستمو دو طرف شونش گذاشتم،بزور نشست،حالا چجوری بلندش کنم ببرمش تو ماشین؟
سرش فرو رفته بود تو گودی گردنم،نفساش مستقیم به گردنم میخورد،یجوری شدم.
زیر گوشم زمزمه کرد:
_اینجوری نمیشه،زنگ بزن ب اورژانس.
به جیبش اشاره کرد،گوشیشو در اوردم.گرمی خونشو رو دستم حس میکردم،با دستای لرزون قفل گوشیشو باز کردم و شماره اورژانس
رو گرفتم.ترسیده بودم،گفتن که تا یه ربع دیگه میرسن.
زمزمه مانند گفتم:
_ازاد؟
لباش کنار گوشم بود،با ضعف گفت:
_جان ازاد؟یه حالی شدم،لبامو محکم رو هم فشار دادم تا هق هقم بلند نشه،دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم.سرمو فرو کردم تو سینشو با گریه گفتم:
_اگه تو نرسیده بودی اونا منو....
فشاری به کمرم وارد کرد و گفت:
_هیششش من هیچوقت نمیذارم کسی بهت اسیب بزنه،اروم باش گریه نکن.

romangram.com | @romangram_com