#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_26
نمی جدی: « گفتم گی » ؛ به ، رسیدیم ورزشگاه به و برداشتیم قدم داخل از . شدیم خارج سرما
، حقیقته این: « داد تکان سری مشتاقانه میسون او . » باشه محشر باید نجا او لبخندی به من زد که
باعث همیشه می شد در داریم. « بزنم لبخند جوابش می ریم که کنیم زندگی سلطنتی های خانواده شبیه
، رز . حد اقل یه هفته یا بیشتر . بعد روز از پرواز کریسمس می کنیم . »
هیجان و گیج زده آن جا ایستادم . اتفاقی چنین مبود نکرده بینی پیش بی درخشانی ی ایده واقعا این . فتدا
بود که اجازه می خانواده داد ها در کنارکامل امنیت هم جمع عجب ؛ شوند محل ! تجمعی یک ی قلعه
سلطنتی اسکی ! تعطیلاتم تمام داشتم انتظار را همین جا و بروم بیرون با و کریستین لیزا تماشا تلوزیون
کنم ستاره پنج فاهیر امکاناتِ حالا . باعث می شد از تعطیلاتم نهایت لذت را ببرم . دریایی غذاهای .
مربی . ماساژ ها . بامزه اسکیِ ی
. بود دار واگیر میسون شوقِ و شور می احساس توانستم کنم که مرا در بر ناگهان ، بعد و گرفتمی
متوقف شد .
Idaho .
او با چهره بررسی ام حالت تغییر ش را متوجه شد . « ؟ چیه شکلم این » . هیباحالکه چیز
: کردم اقرار « هست ؛ حالا و می فهمم چرا همه هیجان زده داریم اینکه دلیل اما ، بودن می ریم به این
اینه رویایی مکانِ که ، خب مُ چند نفر چون ، ردن . اینه منظورم که ، این چیزا عجیب به نظر نمی رسه ؟
»
شیاروه کمی میسون سرحال ی چهره حالت شد : « آره اما ، ما زنده ایم رز تونیم نمی ، به خاطر مردن
آدم های دیگه زندگی رو ، میرن نمی بیشتری آدمای بشیم مطمئن باید . کنیم متوقف به همینه خاطر که
این مکان یه . امنه اونجا . عالیه ی ایده » . شدند طوفانی چشمانش « صبر تونم نمی ،یا خدا کنم تا از
اینجا فارق بریم و بشیم التحصیل به استریگویی ی مبارزه ها . بعد از اینکه شنیدن چه ، افتاده اتفاقی من
فقط می چند و برم خوام تا استریگوی رو تیکه پاره ، کنم ای کاش می الان تونستیم بریم . می ؟ دونی
اونا . نیست دلیلی هیچ می تونن از و کنن استفاده بیشتری کمک ما کاملا چیزی که لازمه می » . دونیم
موجود حرارتِ در باعث صدایش شد دیروزم غضب را به اگرچه . بیاورم خاطر او به ی من جوگیر اندازه
.نشده بود اص کردن مبارزه برای رارش ساده و لوحانه خام ، البته بود با در احساسات اینکه گرفتن نظر
من از یک و عجیب های تاریکی سری غیر زاده معقول می شد ،که کاملا هنوز آن را . فهمیدم نمی
میسون ، ندادم نشان واکنشی وقتی نگاه ای گونه معما به من انداخت . « تو » ؟ کنیب اینکارو خوای نمی
نمی « دونم »میس ، به همانطور . شدم خیره زمین که نگاهم به کفش هایم بود از اجتناب هایش چشم
: کردم « اینه منظورم که ، منم استرگوی خواد نمی دلم ها اون و باشن بیرون به ممرد حمله از ته . کنن
دل می اونا خوام رو متوقف کنم اما ... خب مونده خیلی هنوز ، تا به دیدم . برسیم لازم آمادگی که اونا
چه کارهایی می تونن بکنن ... نمیدونم . حمله ی با . نیست جواب عجله »
romangram.com | @romangram_com