#پانزده_سال_کابوس_پارت_103
همه خندیدن حتی کریس خندشو واسه اولین بار میدیم خیلی قشنگ میخندید!
جیک: ولی من میدونم این کیه؟
شری:معلومه نمسیسه اون هلی کوپتر مارو به این روز انداخت خیلی سگ جونه تا حالا چهار دفه نفلش کردیم ولی هیچ چیش نمیشه!
هممون اسلحه بدست مراقب بودیم که نمسیس یکی از درای هلی کوپترو بازکرد ولی چون جثه بزرگی داشت نتونست بیاد داخل
جیک و کریس شروع به تیر اندازی کردن...بعد چن دقیقه فهمیدیم که فراندهی هلی کوپتر زخمی شده و خیلی وقته که بیهوش شده!
کریس: جیل کلر برین هلی کوپترو کنترلش کنین !پیرس هوامو داشته باش!
با ترس ودلهره رفتیم روصندلی نشستیم!
کلر:واردی که؟
جیل:آره ولی دلهره دارم نمیدونم چرا خیلی استرس دارم!
کلر:نگران نباش آماده ایی؟
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و هلی کوپترو کنتر لش کردیم ولی نمسیس ول کن نبود وبا تکونای که به هلی کوپتر میداد هرآن ممکن بود که سقوط کنیم!
بعدش حسابی شیرتوشیر شده بود ومنه که دیدم کلر حواسش به من نیست کوله چتر نجاتو برداشتمو جیم شدم گیره چترو باز کردمو هدایتش کردم!
romangram.com | @romangram_com