#پانزده_سال_کابوس_پارت_102
جیل:به من چه هلی کوپتر تکون خورد توهم همچین معلومه بدت نیومده !
دوباره هلی کوپتر تکون خورد...یکی محکم به در میزد...من رفتم درو بازکردم باناباوری به یه دختر پسر جوون که داشتن داخل میشدن نگاه کردم!
کریس:باید درو باز میکردی!
جیل:آقای عقل کل مثل اینکه کمک میخواستننا!
ولی عجیب این بود که این دوتا بین زمینو هوا چیکار میکردن!
جیل:شما دوتا از کجا یهو ظاهر شدین؟!
باید ببخشید که تر سوندیمتون ولی هلی کوپتر ما در اثر برخورد به صخره از بین رفت مام چون کنار شما حرکت میکردیم قبل از اینکه هلی کوپترمون با صخره اصابت کنه پریدیم ...
-:من جیک مولر هستم !
کریس:فامیلیتون چیه؟
جیک:فامیلیمو ولش کن با همین اسم صدام کنی راحت ترم اینم همکارم والبته دوست خیلی صمیمیم شری بیرکین!
با شری و جیک دست دادیم ...هلی کوپتر دوباره تکون خورد!
جیل:میدونین الان دیگه یاد اون قصه مهمون ناخونده شدم اینجام یه خبرائیه ها!
romangram.com | @romangram_com