#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_67
هروقت جایگاه نسیمو تو زندگیت پیدا کردی!...حرفای منم درک میکنی...
دستم سمت دستگیره رفت که بازومو گرفت: مهسا...میمیرم نباشی...
پوزخند زدم: مثل این بیست روز؟؟!واقعا اگه نمی اومدم سراغمو میگرفتی؟!
با مشت کوبید روی فرمون: نتونستم...جور نشد...نذاشتن...
لبخند زدم: عب نداره عزیزم...درکت میکنم...سرت شلوغ بوده...
دستشو روی گونم گذاشت: مهسا بذار اوضاعو تغییر بدم...منو تو متعلق به همیم...
خم شدم سمتش...ثبت کردم تک تک اعضای صورتشو تو ذهنم...چقد ریش بهش میاد!...موهای پریشونش بهش میاد...دستمو گذاشتم روی گردنش؛ جای سوختگیش...که هیچوقت نفهمیدم دلیلش چی بوده...گرمای دستمو روی گردنش حس کرد که چشماشو بست؛ همزمان با بسته شدن چشماش چند قطره اشک از چشمش افتاد...هوس بوسیدن لباش! چاک روی لبش...سرکوب شد با فکر کردن به نسیم...نمیخوام برگرده پیش من و فردا به یاد بیاره...به یاد بیاره نسیم عشقش بوده...عشق کامیار...ترجیح میدم عشق عماد دو ساله بمونم تا زندگیه ی نفره دیگه رو به اتیش بکشم...
دستمو از گردنش برداشتمو از ماشین پیاده شدم...سرم گیج رفت؛ پاهام پیچیدن به هم...سست شدم...دستمو روی ماشینی گذاشتمو ایستادم...
- تو صیغشی؟؟؟
سرمو بلند کردم؛ خیره شدم به حووم!! هه...لاله چی کشیدی؟! خورشید چطور تحمل کردی؟!
چونم لرزید: دیگه...نیستم...
نفس عمیقی کشیدمو کمرمو صاف کردم! محکم قدم برداشتم...دلیلی نداره بشکنم!!! چرا بشکنم؟؟؟...
همینکه زندس...همینکه تنها نیست...همینکه برگشته پیش خونوادش...کافیه..هوم؟!
از پارکینگ بیرون اومدم؛ نه...دروغ گفتم...من میشکنم...میشکنم کنار یکی دیگه نفس بکشه...میشکنم تنهاییشو یکی دیگه پر کنه...صبح ها براش یکی دیگه شعر بخونه...شکستمو خندیدم...
دستمو به دیوار گرفتمو اجازه دادم اشکام بریزن...برام مهم نبود تو خیابونم...برام مهم نبود مردم نگام میکننو میگن این زن دیونس که بین اشکاش میخنده...بین خنده هاش گریه میکنه...سمت ماشین نوشین دویدم...درو باز کردمو خودمو پرت کردم روی صندلی! داد زدم: من عمادو میخوامممم.....خدا...عمادو میخوام...
عماد:
در ماشینو باز کردمو پیاده شدم؛ نسیم پشت سرم اومد: کامیار...عزیزم قرار بود بریم بیرون...
کفشامو طبق عادت عماد بودنم!قبل ورود به خونه از پام در اوردمو وارد خونه شدم: خستم....
- به اون دختره فکر میکنی؟!
romangram.com | @romangram_com