#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_18


ازش جدا شدمو خیره شدم بهش: همه ی فکراتو کردی؟! من نمیتونم عقدت کنم چون شناسنامه ندارم...

روی پنجه پا بلند شدمو چونشو بوسیدم: تا اخرش باهاتم...

دوباره لبامو نشونه رفت...عقب رفتو خودشو پرت کرد روی تخت که افتادم کنارش! ازم جدا شدو خندید: خوبی؟!

نگاش کردم: اوهوم..

روم خیمه زد: مهسا...اگه ی روز گذشته رو به یاد بیارم...اگه ادم بدی بودم...بازم کنارم می مونی؟!

به چاک لبش خیره شدم: اوهوم...می مونم...تا اخرش...حتی اگه گذشته ی خوبی نداشته باشی...





عماد:

خودمو روی تخت بالا کشیدم و اروم زمزمه کردم: مهسا...میشه بری؟!

با ناز خندید: اصغر اقا کجاست؛ مچمونو بگیره؟!

سرمو گودی گردنش فرو بردم و زمزمه کردم: مهسا...دختر بترس ازم...همه ی وجودم تورو میخواد...

دستاشو دور گردنم حلقه کردو کنار گوشم گفت: پس زودتر با بابام حرف بزن...

سرمو عقب کشیدم و با چشمای خمارم خیره شدم به چشمای خندونش: جدی دارم میگم مهسا...دیگه نیا...

چیزی نگفت؛ ولی چشاش غمگین شد...دستمو سمت گره ی روسریش بردمو بازش کردم...اعتراض نکرد!سرمو خم کردمو گلوشو بوسیدم:باشه...هروقت خواستی بیا...

بوسه ی دیگه ای زدم که گفت: بسه عماد...یکی میاد...

ازش جدا شدم؛ ایستادمو سرمو رو به بالا گرفتم! نفسمو بیرون دادم...سیلی ارومی زدم به صورتم! صدای حمید به گوشم خورد که داد زد: عماد کجا رفتی پس؟!

سریع دست مهسارو گرفتم: پاشو...پاشو زود برو...

صدای حمید نزدیکتر شد: عماد؟ در چرا بازه؟!

با کف دستم کوبیدم به پیشونیم: وااای ماشینت بیرونه...

از روی تخت بلند شدو مانتوشو مرتب کرد: خب باشه...اصلن ببینه...

romangram.com | @romangram_com