#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_129






عماد:

نگاهمو از پنجره گرفتم و خیره شدم به مهسا و عطا...هردو روی تخت خواب بودن! عطا هرازگاهی دهنشو تکون میداد و صورتشو جمع میکرد....

نفس عمیقی کشیدم؛ خوشبختیه مگه این نیست؟! اینکه عشق باشه تو زندگیت...مگه چند روز زنده ایم؟! ارزش داره این عشقو ارزون بفروشیم ؛که این چند روزه ی زندگی رو خوش باشیم به هر قیمتی که شده؟!...که تهش میشه همون غروبی که حال دلت ناخوشه...من! کامیارو باختم...باختم به زنی که ی شبه وارد زندگیم شد...و ی شبه از زندگیم رفت!با مستیه من وارد شدو با مستیه من رفت...تنها چیزی که اتیش میزنه به قلبم! مرگ باباست...بی انصافیه کامله که به خاطر اشتباهات من اون قربانی شد....

نفس عمیقی کشیدمو برگشتم سمت پنجره!دستای مهسا دورم حلقه شد: اقامون کجا سیر میکنه؟!....

دستمو روی دستاش گذاشتم: خیلی جاها...گذشته و عبرتاش...حالو لذتاش...آینده و ....به نظرت اخرش چی میشه!....

لبخند زد: اگه عشق باشه...اخرش خوشه...مثل داستان زندگیه ما

خندیدم: میدونستی اگه نبودی از پا در میومدم؟!...میدونی چی کشیدم؟!

سخت بود مهسا! خیلی سخت...نتیجش شد مرگ پدرم...دخترم...ناراحتیه قلبی و ....حس عذاب وجدان؛ برای فرزندی که سرپیچی کرد...همسری که نادیده گرفت زنشو....و ی مرد پستی که به اتیش زد خیلی از زندگی هارو

حلقه ی دستاش محکمتر شد:هیییی....چی بگم؟!خیلی سخته! به نظرت اون پولا از گلوی نسیم و هدیه پایین میره؟!

پوزخند زدم:بالاخره ی جا تاوانشو پس میدن...همونجوری که من تاوان کارامو دادم...در اعزای از دست دادن عزیزام...

حلقه ی دستاشو باز کردو روبروم ایستاد:عماد...مرسی,که هستی...بودنت نعمته...

پیشونیشو بوسیدم!: خیلی بده حتی وقتی کنارمی دلتنگت میشم

- هیچوقت فراموشم نکن!!!حتی وقتی شوک عصبی بهت وارد میشه...

با صدای بلند خندیدم که عطا بیدار شدو شروع کرد به گریه کردن! مهسا رفت سمتش: جان!...باباست دیگه نمیشه کاریش کرد صداش این مدلیه!!!

دوباره خندیدم: مهسا....( نگام کرد) عاشقتم....


romangram.com | @romangram_com