#سقوط_یک_فرشته__پارت_18
- «چه کسی این خبر را به شما داده؟»
- «کاری به اطلاع دهنده نداریم ولی این خبر صحیح و تردید ناپذیر است.»
- «بسیار خب. پس من هم بگویم. صحیح است که ریچارد هابر پس از وقوع قتل مرا دید ولی همانطور که خود شما اطلاع دارید من در این قسمت ساکت ماندم و نخواستم علیه وی چیزی اظهار کرده باشم.»
- «آنچه من میخواهم بدانم این است که آیا ریچارد راجع به شخصی به اسم تورن با شما صحبتی کرده؟»
- «بلی از من پرسید که آیا چنین شخصی را در آن حوالی دیده ام یا خیر»
- «تو چه جواب دادی؟»
- « چه جوابی میتوانستم بدهم. من که کسی را ندیده بودم.»
- «اطمینان داری که در موقع خالی شدن تیر کسی از خانه ی ملیجوان خارج شد؟»
- «من به جز ریچارد هابر کسی دیگر را ندیدم. سوگند یاد می کنم. به علاوه فایده ی این پرسشها چیست/ من به شما اطمینان می دهم از آنچه که دیدم یک کلمه هم به دادگاه نخواهم گفت ولی چیزی که میخواهم بدانم این است، من راجع به ریچارد هابر و بودن او در حوالی خانه ملیجوان به هنگام وقوع قتل با کسی حرفی نزده ام. شما از کجا پی به این موضوع بردید و دانستید که او را دیده و باهم گفتگویی داشتیم؟»
- «موضوع این نیست که این خبر را چه کسی به من داده مهم این است که فعلا من این قضیه را میدانم و امیدوار بودم تو بتوانی برای روشن شدن موضوع به من کمکی کرده باشی.»
- «متاسفانه می بینید چیز تازه ای ندارم به شما بگویم.»
در لحن گفتار این مرد اثری بود که کارلایل نمی توانست آن را به صداقت وی حمل کند.
فصل هفتم
romangram.com | @romangram_com