#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_89
_سامی:ینی چی؟!
_طناز:بابا تو شهر بازی دیدیمشون....
طناز قضیه ی برخوردمون و دعوایی که باهاشون داشتیمو برای سامی تعریف کرد سامانم همونجا ازمون قول گرفت که تا وقتی که درست حسابی این پسرارو نشناخته باهاشون کاری ندشته باشیم...
_مهسا:حالا اینا به کنار...تو و هستی چرا تو رستوران اونجوری میکردین؟!
_پریناز:اوی اوی راس میگه داشت یادم میرفت...چه مرگتون بود شما؟!
_سامی:هیجی بابا ماشالله یکی از یکی فوضول تر
_طناز: سامی نپیچون بگو
_سامی:بابا لیلی روبه رومون بود خواستم حرصشو دربیارم همین....
_مهرداد:آقا بیخیال اینا کی پایه بستنیه؟!
هممون موافقت کردیم و پسرا رفتن براپون بستی بخرن....هنوز چیزی از رفتنشون نگذشته بود که دیدم هستی بیهوش رو دستای اون پسره است...قلبم وایساد....ودیدم طرفش اما هرچی صداش میکردم بهوش نمیاومد...
همون لحظه بچه ها رسیدن پرهام اومد هستی رو از بغل پسره کشید بیرون و برد سمت ماشینش و روی صندلی عقب خوابوند....
سامی داشت با اون پسره دعوا میکرد و منم کلافه بودم چون هرکار میکردیم هستی بهوش نمیاومد اخرم مرهام رفت و با قسم آیه سامانو کشید کنار تا بریم بیمارستان...،
هستی رو بردن تو ی اتاق واسه معاینه و اجازه ی ورود به هیچکس ندادن....پشت در اتاق منتظر بودیم که دیدیم علی فریبا و دوتا از اون پسره دارن میان به این سمت....
پسره که خورده بود به هستی و اسمش باربد بود اومد سمتم و گفت: دکتر چی گفت؟!
اومدم حرف بزنم که سامان داد کشید:چیه اومدی ببینی کارش یسره شده یا نه؟!
پسره بیخیال فقط منتظر به من نگاه میکرد و اصلا به سمت سامان برنگشت....
سامان دوباره داد کشید:اصلا چرا اومدی اینجا...گمشو برو بیروووون....
همون لحظه ی پرستار اومد سمت سامان و با عصبانیت گفت:چه خبرتونه آقا اینجا ناسلامتی بیمارستانه....اینجارو گزاشتید رو سرتون...اگه یکبار دیگه داد بزنید حراستو خبر میکنم بیاد خودتونو مریضتونو بندازه بیرون...
مهرداد رفت به سمت سامان و دستشو کشید عقب و بعدم رو به پرستار گفت:شرمنده خانوم این داداش ما حالش خوب نیست شما بفرمایید من حواسم هست
پرستار اخمی کرد و بعد از اونجا رفت....مهرداد و پرهام رفتن سمت سامان و باهاش صحبت کردن تا آروم بشه...
باربد اومد کنارم دست به سینه نشست سرشو به دیوار تکیه داد و گفت:نمیخوای بگی دکتر گفت دلیل بیهوشیش چیه؟!
_چیزی نگفته هنوز داره معاینه اش میکنه...
_پاشو برو تو به دکترش بگو پهلوش آسیب دیده اینجوری سریعتر مشکلش حل میشه
_مگه پهلوش....
romangram.com | @romangraam