#سرآغاز_یک_احساس
#سرآغاز_یک_احساس_پارت_122

تقویم روی میخ دیوار نیس

فقط ی نور کوچولو ته زیر سیگاری

داره میسوزونه

میفهمونه شب سیاه نیست

ما پای هم تا صبح بیداریم

ساعت برگرد

ساعت برگرد

ساعت برگرد

اوووم

ساعت برگرد

ساعت برگرد

ساعت برگرد

اوووو

ساعت برگرد

بازم من همیشه ی گوشه ای تو اتاقم واا رفتم

پس هرکی ندونه میپرسه میگم خوابم

نه جانم من بیدارم تا جایی که یادم هسسست

فقط حالم بد

یادم میاد روزایی که عاشقونه

با بچه های محله میرفتیم کوهپایه تا عصر

روز ها و ساعت

مثل برق رفتن و دوستامم

با برفا آب شدن تا

گرررم بمونه روزایی که من پیش رومه


romangram.com | @romangraam