#رقاص_های_شیطون_پارت_36


گونشو بوسيدم و گفتم:آفرين پسر خوب

سري از روي تاسف تكون داد و به بچه ها كه باهم بازي ميكردن خيره شد...

هنوز از گردن کیلا آویزون بودم و به ادا بازیای بچه ها خیره شده بودم

شروین با عصبانیت از جاش بلند شد و رو به بچه ها گفت: من میرم بیرون یه کار واجبی دارم بر میگردم

بچه ها متعجب بهش خیره شده بودن

دستی تو موهاش کشید و از خونه زد بیرون

تعجب کرده بودم معلوم نیست این بشر مشکلش چیه قاط زده وا

کیلا کنار گوشم گفت:انقدر از گردنم آویزون شدی و ادا بازی در آوردی تا به غیرتش برخورد

اخمی کردم و ازش جدا شدم

دست به کمر رو بهش گفتم:به من بیچاه چه ربطی داره ؟

لبخندی زد و گفت:ببین سیما با اینکه من یه مرد ایرانی نیستم اما از غیرت و مردونگی مردای ایرانی با خبرم

دستامو گرفت و ادامه داد: مردای ایرانی رو زنشون رو کسی که دوسش دارن غیرت دارن نمیتونن تحمل کنن طرفشون به یه مرد دیگه لبخند بزنه یا بهش دست بزنه میفهمی؟

سرمو تکون دادم که دوباره گفت:من تورو جای خواهرم دوست دارم اگرم اومدم اینجا فقط برای این بود که از بچه های گروه های دیگه شنیدم که با ته بندی و کلک باختین میدونستم که شما میبرین

خواستم حرفی بزنم که گفت: هیــــس بذار حرفمو بهت بزنم ببین عزیزم با اینکه شروین و تو از هم جدا شدین اما اون دوستت داره

پوزخندی زدم و گفتم:آره بدجوریم دوستم داره از علاقه زیادیش نمیدونست چیکار کنه با خودش گفته برم یه حالیم با لیلا بکنم هه

کیلا اخمی کرد و گفت:بس کن سیما این حرف چیه میزنی دختر


romangram.com | @romangram_com