#رقاص_های_شیطون_پارت_26


لبخند تلخي زدم و رفتم سمت محل بازرسي و چك كردن بليطا

چمدونمو تحويل دادم بعدم رفتم سمت ماموري كه بليط هارو چك ميكرد

بعد از انجام كاراي اوليه چمدونمو گرفتم و خواستم برم تا سوار هواپيما بشم كه صداي كسي سرا جام ميخكوبم كرد

با خودم گفتم:اون اينجا چيكار ميكنه

برنگشتم تا نبينتم و دوباره خواستم برم كه دستم كشيده شد

برگشتمو تو صورت شروين نگاه كردم لبخندي زدو گفت:سيما نرو

پوزخندي زدم و دستمو از دستش كشيدم و گفتم:خفه شو به تو هيچ ربطي نداره

برگشتم و دوباره به راهم دامه دادم اومد كنارمو گفت:توروخدا تورو به ارواح خاك مادرت قسمت ميدم نرو

سرجام وايسادم هميشه وقتي قسمم ميدادن به ارواح خاك مادرم نميتونستم حرفي بزنم

مادرم عزيزترين كسم بود نميتونستم برم برگشتم سمتشو گفتم:قسمم نده ميدوني نميتونم بمونم پس قسمم نده

لبخندي زدو كشيدم تو بغلش وگفت:خانمم نرو من بدون تو ميميرم خواهش ميكنم نرو

اخمي كردم و پسش زدم و با عصبانيت گفتم گمشو بيشعور من اگه برگردمم ديگه باتو نميمونم

خنديد و گفت:باشه تو نرو اصلا باشه ما هم گروه ميشيم اما من باهات كاري ندارم قول ميدم فقط بذار اين مسابقرو باهم ببريم

پوفي كردم و يكم چپ چپ نگاش كردم و گفتم:خيله خوب ولي اگه به پروپام بپيچي كلتو ميكنم

خنديد و كمكم كرد و باهم چمدونارو برداشتيم واز فرودگاه خارج شديم

سوار ماشين شروين شدم و اون راه افتاد


romangram.com | @romangram_com