#پیتزا_پپرونی
#پیتزا_پپرونی_پارت_84
- مجبوری اون کلاه گشاد و بذاری سرت؟
نیایش در حالی که تمام لباس ها را به سمت حمام می برد گفت:
- می خوام ببینم دنیا از این زیر چه شکلیه که توهمش به مردم اینجوری نگاه می کنی.
سام پشت سرش را خاراند و گفت:
- سعی نکن ادای منو در بیاری که بهت نمی اد.
نیایش برایش شکلکی درآورد. ولی سام موبایلش را از روی میز برداشت و نیایش را صدا زد.:
- هی نیا؟
نیایش چرخید و دوباره با همان حالت از زیر کلاه او را نگاه کرد که سام از او عکس گرفت و با خنده گفت:
- عجب عکسی شد.
نیایش لباس ها را ول کرد و به سمت او دوید:
- حق نداری با این قیافه از من عکس بگیری. بدش به من.
سام همانجا ایستاد و دستش را بالا گرفت. نیایش هر چه می پرید دستش به موبایل او نمی رسید. سام با خنده بدجنسی گفت:
- داری بی خودی سعی می کنی.
نیایش بالاخره خسته شد و پایش را به زمین کوبید و برگشت سمت حمام. سام نگاه خندان دیگری به عکس انداخت و گفت:
- قیافه ات شبیه این بچه گربه هایی شده که یه کلاه گنده گذاشتن سرش.
صدای نسترن هر دو را برگرداند سر کاراشان:
- بسه دیگه یه عالمه کار داریم.
سام موبایلش را توی جیب شلوارش چپاند و با خنده به جابه جا کردن مبل ها ادامه داد و رو به نسترن پرسید:
- به نظرت خوب شد؟
نسترن نگاه کارشناسانه ای به مبل ها انداخت و گفت:
- آره خوبه. فقط اون گلدون از کنار تلویزیون بردار بذار اون گوشه.
سام کلافه گلدان را برداشت و گفت:
- نسترن خوب فکرات و بکن من دیگه اینا رو جابه جا نمی کنم.
romangram.com | @romangraam