#پارک_پارت_62
- خب بچه جون،چرا نمیری وسط؟
- آخه…
- آخه ماخه نداریم.پاشو بریم.
بعد هم دستمو گرفت و بلندم کرد.وقتی رفتیم وسط،آهنگ ” ای جونم ” از ” سامی بیگی ” پِلِی شد که همه از جمله من،جیغمون رفت هوا.
من – وای آخ جون این آهنگه جون میده واسه رقصیدن.
شیرین – خوبه اومدم به دادت رسیدم.
خندیدم و گفتم:
- وای آره.خدا خیرت بده.
بعد از اینکه آهنگ تموم شد،منتظر آهنگ بعدی بودیم که یهو همه ی چراغا خاموش شد و دی جی توی میکروفون گفت:
- این آهنگو میذارم واسه تموم عاشقا از جمله عروس و داماد گلمون.همه بیاین وسط که نوبت رقص تانگوئه.
آخی که کسی نیست باهاش تانگو برقصم.این شیرینم که معلوم نشد کجا غیبش زد.یکم که چشمام به تاریکی عادت کرد،اومدم از سکو برم پایین که یهو دستم کشیده شد و افتادم یه جای نرم.بَـــــه.چه جای خوبی.چه عطر خوبی.یهو به خودم اومدم،وای خاک به سرم تو بغل کودوم نره خری اینجوری ولو شدم؟صورتشم نمیبینم که.همینجور وایساده بودیم که فرد ناشناس سرشو آورد نزدیک گوشم و گفت:
- نمیخوای برقصی؟مردم بدجور دارن نگامون میکننا؟
یه نگاه به دور و برم کردم دیدن کسایی که اون وسطن دارن با تعجب نگامون میکنن.یکم خودمو جمع و جور کردم و دو تا دستامو گذاشتم روی شونش.اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کردیم به رقصیدن.چقدر صداش آشنا بودا.وایسا ببینم…یهو با شتاب سرمو آوردم بالا که همه ی موهام پخش شد تو صورت طرف.این…اینکه…اینکه…
من – ارشیا…تو اینجا چیکار میکنی؟
- تو اینجا چیکار میکنی؟
- اول من پرسیدم.
- خب من پسر عمه ی آرشامم ( داماد ).حالا تو بگو.
- عسل میشه دخترِ دختر عموی بابام.
- آها.
romangram.com | @romangram_com