#پرستار_دوست_داشتنی_پارت_125


سري تکون دادم ک ادامه داد:خب اگ حالت خوبه ميتوني مرخص بشي..‏

‏-اره اره خوبم..بريم‌‌..‏

پويا:پس من ميرم ب پرستار بگم سرمتو دربياره‌..بعدش ميرم براي تصويه و ترخيص..‏

بعد رفتن پويا سريع ي پرستار اومد و بدون حرفي سرمو دراوردو رفت..‏

منو ايدين هم رفتيم سمت ماشيني ک کمي جلوتر از بيمارستان پارک شده بود..‏

ب گفته ايدين پليسا اين ماشين شخصيو بدستش دادند..‏

همين ک در ماشينو بازکردم صداي جيغ لاستيکي باعث شد ب همون سمت نگاه کنم..‏

مردي از بنز مشکي رنگي پياده شد ک بابرگردوندن سرش درکمال تعجب ديدم ک شاهينه..‏

اونم باتعجب ب ما خيره شد..بودن ايدين کنارم باعث شد ترسي نداشته باشم..‏

ناگهان ايدين پاتند کرد بسمت شاهين رفت..اصلا نميدونستم اينجا چيکار ميکنه..‏

شاهين هم احتمالا درک کرد ک اوضاع خطريه..چون سريع دوباره سوار ماشين شد..‏

قبل ازاينک استارت بزنه دست ايدين بسمت پشت کتش رفت و کلتي دراورد..بلافاصله ب لاستيک ماشين شليک کرد.‏

چندنفر جيغ کشيدن..و تعدادي با فاصله جمع شدنو مشغول تماشا شدن.‏

منم مثل اونا خشک شده نگاه ميکردم..درواقع من کاري نميوتونستم بکنم.‏

شاهين ک ديد ايدين داره بهش نزديک ميشه ب سرعت ازماشين پياده شد و شروع بدويدن کرد..ايدينم پشت سرش دويدو گفت:ايست..شاهين بنعفته ک بايستي..‏

و گوش نکردن شاهين نتجش گلوله اي شد ک ايدين نثار پاش کرد..‏

از اون فاصله صداي فرياد شاهين اومد..وحشت زده چندقدم جلورفتم..نگام رفت سمت دربيمارستان..پويا ک صداي گلوله رو شنيده بود تند تند از پله ها اومد پايين..‏

دوباره ب شاهين نگاه کردم..رو زمين افتاده بود و عقب عقب ميرفت..‏

ايدين ک به يک قدميش رسيد شاهين خم شد سمت پاي زخميش..پاچه شلوارشو بالا داد و درکثري از ثانيه کلتي دراورد از کنار جورابش و قبل از هرعکس العمل ايدين بسمتش شليک کرد..‏

صداي جيغ من و فرياد پويا باهم اميخته شد..‏

romangram.com | @romangram_com